الگوپذیری زنان ایرانی از حضرت زینب (علیها السلام) در روند پیروزی انقلاب
0 نظرات ارسال شده توسط نویسنده در ۱:۴۶پدیدآورنده:خدیجه عالمی ،
،
اشاره:
مهمترین رسالت جامعهی اسلامی ایران، شناسایی الگوهای دینی و اسلامی است. معرفی این الگوها در مسایل زنان از ضروریترین نیازها در شناخت صحیح شخصیت انسانی و جایگاه اجتماعی زنان میباشد. زنان مسلمان همواره در صحنههای مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی از صدر اسلام تا به امروز، حضور جدی داشتهاند. نمونهی اینگونه فعالیتها از سوی زنان مسلمان در مواردی; مانند نهضت تنباکو، مشروطه مقابله با کشف حجاب و روند انقلاب اسلامی ایران به خوبی نمایان است. در جریان انقلاب اسلامی ایران، گامهای مهمی در جهت نفی سلطهگری از سوی زنان مسلمان ایران برداشته شد. زنان ایران با رسیدن به خودآگاهی و خودباوری، با اشتیاق تمام پذیرای نظام اسلامی شدند. آنها با آگاهی نسبتبه مبانی احکام اسلامی و با تلاش و مبارزه، خود را از قید اسارت خائنان به جایگاه زن آزاد کرده و در این آزادی «زینب گونه» وارد عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شدند. در این مقاله به بررسی نقش الگوپذیری زنان ایرانی در پیشبرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران خواهیم پرداخت. بدون شک این الگوپذیری بر گرفته از نقش حضرت زینب ( علیها السلام) در واقعهی کربلا است. رهبری حضرت زینب ( علیها السلام) در جریان عاشورا و استواری وی در این راه، همواره در جوامع اسلامی به عنوان الگویبرتر و بینظیر در نزد زنان بوده است. به عبارتی در قیامهای اسلامی نه تنها بحث از عاشورا و پیروی امام حسین ( علیه السلام) مطرح میشود، بلکه نقش بزرگ حضرت زینب ( علیها السلام) به عنوان الگو و سرمشق نیز مد نظر قرار میگیرد.
اتخاذ حجاب و پوشش اسلامی و فعالیت آنها در روند مبارزات و همچنین شهادتطلبی زنان و ترویج فرهنگ آن در جامعهی ایران، از جمله اصولی بود که بانوان مبارز ایرانی به پیروی از حضرت زینب (علیهاالسلام)، برای پیشبرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران سر لوحه قرار دادند.
اگر چه در قیامها و مبارزات، حضور فیزیکی مردان مانع از برجستگی نقش زنان میگردد، اما بدیهی است اصول اولیه برای ایجاد مقدمات در قیامها و مبارزات به نقش غیرمستقیم زنان مرتبط میگردد. با توجه به شرایط موجود در دورهی قبل از انقلاب اسلامی، تعیین الگو و سرمشق از سوی زنان ایرانی جهتشرکت در مبارزات انقلابی، ضرورت داشت. تبیین الگو در حرکتهای اجتماعی در واقع به عنوان هدف و مسیری مشخص برای زنان ایران به شمار میرفت. بنابر این اولین توجه زنان مسلمان ایرانی و مبارز، توجه به امر حجاب و پوشش مناسب بود. به عبارتی زنان مبارز ایرانی، ارزشهای مذهبی خود را از ارزشهای مورد تبلیغ دورهی پهلوی جدا کردند. میتوان چنین اظهار نمود که شرکت زنان ایرانی در صفوف مقدم انقلاب اسلامی ایران، نشاندهندهی عدم انطباق خواستههای فرهنگی آنان با فرهنگ رایج در جامعهی ایران بود. حضور زنان در صحنههای انقلاب، نشانگر نفی نظریهی «حجاب مانعی برای زن» بود. بدین ترتیب با اتخاذ حجاب، اولین گامهای زنان ایران در ورود به مبارزات انقلابی برداشته شد. بدون شک اتخاذ پوشش اسلامی از سوی زنان ایرانی با پیروی از الگویی مانند حضرت زینب (علیهاالسلام) بود. زنان به این درک رسیده بودند که در عین حفظ ضوابط و موازین شرعی، میتوانند در سازندگی و ایجاد یک جامعهی اسلامی سهیم باشند. الگوپذیری زنان ایران را میتوان به وضوح در سخنان امام خمینی یافت. ایشان در سخنان خود با اشاره به شجاعتحضرت زینب ( علیها السلام) زنان جامعهی ایران را به زنان صدر اسلام تشبیه نمودند. (1)
این سخن بیانگر این مطلب است که ادعای مخالفین حجاب مبنی بر این که حجاب مانع فعالیت زن است، ادعایی پوچ و بیهوده است. هدف آنها از طرح این ادعا، چیزی جز سودجویی و پرداختن به لهو و لعب نیست. اتخاذ حجاب از سوی زنان، افزایش ایمان و رشد آگاهیهای سیاسی، مذهبی و فرهنگی آنان را به دنبال داشت. به تعبیر امام خمینی (قدس سره) «زنان ایران، آزادی خود را در پوشش اسلامی یافته بودند» ; (2) و این امر از اقدام زنان علیه فرهنگ رایج دورهی پهلوی روشن میگردد.
امام خمینی در این مورد صریحا اظهار فرمودند که تحول ایجاد شده در زنان ایران و گرایش آنها به حجاب اسلامی، تحولی عظیم و بزرگ است و اگر انقلاب نتایج دیگری نداشته باشد این یک امر، برای انقلاب ما کافی است. ایشان در ادامهی مطالب خود افزودند: «بانوان در دورهی پهلوی به این آگاهی رسیدند و به حجاب گرایش یافتند و در انقلاب شرکت کردند. این تحول در زنان بالاترین تحول در جامعهی ما است.» (3)
به عبارتی، در نگاه امام خمینی شخصیت اجتماعی زن مسلمان و حضور سازندهی او در جامعه، تنها با حفظ جهات شرعی ممکن است که مهمترین اصل آن عفاف و حجاب میباشد. (4) تاکید امام خمینی بر مشارکتبانوان در جهاد شرعی نیز بر همین اصل استوار بود. امام خمینی در جریان انقلاب اسلامی ایران، ماندن زنان در خانه و بیرون نیامدن آنها را غلط شمرد و به شرکت زنان در جنگهای صدر اسلام تصریح کرده و فرمود: (5)
«زنان ایران نه تنها خود به اتخاذ پوشش صحیح مبادرت میکردند، بلکه یکدیگر را به این امر تشویق میکردند. گزارشهای فراوان در این مورد، حاکی از آن است که آموزگاران مدارس، دانشآموزان را به پوشیدن مقنعه تشویق میکردهاند.» (6)
تحول روحی همیشه منحصر به تحول مثبت نیست. تحول منفی زن به شکل گسترش انحرافات اخلاقی، از همپاشیدگی نظام خانواده، پیدایش گروهکهای مختلف; مانند هیپیگری، پانکیسم و سپس بیماریهای روحی - روانی و افسردگی در جامعه نمودار میشود. بنابراین میتوان اظهار کرد که جهت و مسیر حرکت افراد در جامعه، وابسته به تحول روحی زنان است.
نقش زنان در قیام و مبارزات انقلاب اسلامی
اصل مهم دیگر، نقش رهبریت زنان در قیام و مبارزات انقلاب اسلامی است. نقش این امر به شکل افزایش روحیهی نبرد و ایجاد نیروی شجاعت مردان نمودار است. به عبارتی، زنان در انقلاب اسلامی ایران با حضور در صحنههای مبارزه، نقش اصلی را در عبرتگیری مردان ایفا میکردند.الگوپذیری زنان ایران از حضرت زینب (علیهاالسلام) به حرکت و رهبریت آنها در انقلاب اسلامی ایران زیبایی و هدف بخشید. حضرت زینب (علیها السلام) نه تنها در روند نهضت کربلا، با استقامت و بردباری خود باعث تثبیت روحیهی خانوادهی خود در شرایط بحرانی گردید، بلکه پس از کربلا نیز با سخنان قاطع خویش علیه حکومتیزید، حیرت حاضرین را برانگیخت. (7) بر ملا کردن ریشههای فساد در دستگاه اموی و حکومتیزید از جانب حضرت زینب ( علیها السلام) نه تنها رجال حکومتیزید را به حیرت واداشت، بلکه هنوز نیز مورخین در حیرت ماندهاند که چگونه یزید جرات نکرد سخنان حضرت زینب ( علیها السلام) را قطع کند. بدون شک زنان و دختران شهدای کربلا نیز با الگو پذیری از حضرت زینب ( علیها السلام) بردباری خود را حفظ میکردند. نطق حضرت زینب ( علیها السلام) باعث رشد آگاهی اذهان مردم شد. شورش مردم مدینه، قیام توابین و سپس قیام مختار، از نمونههای برجستهی نتایج کربلا و گفتارهای قاطع حضرت زینب ( علیها السلام) است. به عبارتی، حضرت زینب (علیهاالسلام) نه تنها به عنوان روحیه دهنده برای خانوادهی شهدای کربلا بود، بلکه با به دست گرفتن رهبری اسرای کربلا شجاعت را در روح مسلمین و به ویژه مردان دمید.
سخنان امام خمینی (قدس سره) در تجلیل از مقام زن، بیانگر مطالب فوق است. ایشان در سخنانی از مقام زنان، به ویژه زنان قم تجلیل کرده و به شرکت آنها در مبارزات انقلاب اسلامی اشاره کرده است. امام (قدس سره) صریحا ذکر کردهاند که زنان در صفوف مقدم نهضتبودند و مردها از زنان الهام میگرفتند. (8) در سخنرانی دیگری امام خمینی (قدس سره) ضمن تشکر از بانوان، شجاعت زنان را عامل افزایش شجاعت مردان ذکر نمودند. (9)
زنان ایران مبارزات مستقیم خود را با حضور در تظاهرات آغاز کردند. حضور آنان در تظاهرات به عنوان یک عنصر تکمیل کننده در کنار مردان محسوب میگردید. طبق اسناد و مدارک موجود، اسامی بسیاری از زنان محصل و دانشجو ثبتشده که نشانگر حضور فعال آنها در برقراری تظاهرات است.
به گزارش برخی از این اسناد، دختران دبیرستانی، هم کلاسیها و محصلین را علیه دستگاه دولتی تحریک نموده و مباحثی در مورد امام خمینی ذکر میکردهاند. هم چنین در این گزارشها اظهار شده است که اکثر دختران در کلاس درس، از آموزگاران خود در مورد مسایل سیاسی و انگیزهی خروج امام خمینی از ایران سؤال میکنند. (10) زنان ایران نه تنها به مسایل سیاسی علاقهمند شده بودند، بلکه خود نیز در این مسایل فعالیت میکردند. آنها در مدارس، شعارهایی را در حمایت از امام خمینی بر دیوار مدرسه مینوشتند. (11) بانوان آموزگار نیز دانشآموزان را در حمایت از انقلاب اسلامی تشویق مینمودند. (12)
حضور زنان در طیف گسترده و انبوه در مساجد و شرکت در سخنرانیها نشانگر شرکت آنان در فعالیتهای سیاسی است. (13) این امر به روشنی نشاندهندهی آن است که زنان به عنوان عضو تکمیل کننده در پیروزی انقلاب اسلامی ایران سهیم بودهاند.
زنان ایران در فعال نگه داشتن روحیهی انقلابی، تدابیر ظریفی به کار میبردند. فرستادن عملکردهایی از تظاهرات به عنوان کارت تبریک برای یکدیگر، یک حرکتبسیار ظریف و دقیق در امر تبلیغات بود که از جانب بانوان صورت میگرفت. (14)
شواهد نشان میدهد که زنان ایران در شهرهای مختلف، جلسات سیاسی دایر کرده و در تظاهرات خیابانی به همراه فرزندان خردسال خود شرکت میکردند. (15) امام خمینی حضور فعال زنان در تظاهرات و ایستادگی آنها در مقابل توپ و مسلسل را برخاسته از ایمان دانسته و صریحا اعلام کردند که خانمها از شهادت نمیهراسند. (16) به تعبیر امام جرات و شجاعت زنان ایران مانند یک معجزه بود. (17)
زنان ایران همواره یکدیگر را به مطالعهی کتاب و شناخت استعمار و سپس شرکت در جهاد مقدس تشویق میکردند. (18) فعالیت زنان مذهبی در روند انقلاب اسلامی در طیف گسترده وجود داشت. (19) رژیم پهلوی از زنان مذهبی به عنوان افراد متعصب نام میبرد و ذکر میکرد که این زنان در جامعه ایجاد اخلال مینمایند. (20)
ایجاد اعتصاب در بازار از دیگر اقدامات زنان مبارز ایران در روند پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود. زنان در قوت بخشیدن به اعتصاب غذای زندانیان در فروردین سال 1357 نقش اساسی ایفاکردند. (21) آنها در حمایت از این اعتصاب، با به راه انداختن تظاهرات و به دست گرفتن پلاکارد، شکایتخود را از ارتش و نخست وزیر وقت اعلام کردند. عدهای از آنها در این جریان با تهاجم پلیس روبه رو شده و به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و تعدادی نیز دستگیر شدند. (22)
حضور گستردهی زنان در واقعهی 17 شهریور که 650 تن از آنان در میدان شهدا به شهادت رسیدند، نقش بزرگ زنان را در انقلاب اسلامی ایران آشکار میکند. (23)
صدور فتوی از سوی امام خمینی (قدس سره) مبنی بر این که زنان ضمن حفظ حجاب، موظف به شرکت در فعالیتهای اجتماعی هستند، منجر به انبوهترشدن حضور زنان که تعداد آنها تا 650 هزار نفر نیز ذکر شده است، گردید. (24)
تقویتحضور زنان در روند پیروزی انقلاب اسلامی ایران، یک اصل مهم را در جامعهی ایران آشکار نمود و آن نیروی بزرگ زنان بود که تا آن زمان، این چنین جدی و گسترده، نیروی باطنی خود را به نمایش نگذاشته بود. روند فعالیتهای گستردهی زنان نشان میدهد که نوع فعالیت آنها همانند فعالیتهای مردان بوده است. اتخاذ اصول اولیه به تبعیت از حضرت زینب ( علیها السلام) از سوی زنان ایران نیروی ناشناختهی آنان را نه تنها بر مردان، بلکه بر تمامی جوامع مسلمان و غیر مسلمان آشکار نمود. زنان ایران با حفظ موازین شرعی و با رعایت اصول اسلامی، نه تنها از جریانات سیاسی و فعالیت در مبارزات عقب نماندند، بلکه خود نیز به عنوان نقش تعیین کننده، در جریانات سیاسی سهیم شدند.
اتخاذ پوشش اسلامی، پیشقدم بودن در مبارزات انقلابی، ایجاد جلسات سیاسی، شرکت در تظاهرات و ایستادگی در مقابل مسلسلها نشان میدهد که زنان ایران نه تنها در امور سیاسی نسبتبه مردان عقب نبودند، بلکه حضور آنان در فعالیتها، نیرو و قوت مردان را تقویت میبخشید. امام خمینی نیز نقش بانوان را در نهضت اسلامی بالاتر از نقش مردان اعلام کردند. (25)
دستگیری زنان مبارز و شکنجه کردن آنها از سوی ساواک، نشانگر الگوپذیری دقیق زنان ایران به تبعیت از حضرت زینب ( علیها السلام) است. مدارک و اسناد نشان میدهد که ساواک در شکنجه کردن مبارزین هیچ تفاوتی میان زن و مرد قایل نبود. عدهای از مبارزین زن تا آخرین لحظه زیر شکنجه مقاومت کرده و حتی از گفتن نام حقیقی خویش، خودداری میکردند. (26)
بسیاری از بانوان دستگیر شده، زیر شکنجهی ساواک به شهادت میرسیدند. طبق گزارشی، در زندان «اوین» آلبومی تهیه شده بود که عکس و مشخصات تمامی دانشجویان دانشگاهها و سایر مؤسسات جمعآوری شده بود. در صورت دستگیری فردی، عکس وی با علامت ضربدر مشخص میگردید. (27)
طبق این گزارش، در زندان اوین لباسهای پاره شده و خون آلود زنان زندانی دیده میشد که علاوه بر آن، دیوارها و کف همهی سلولهای زندان خون آلود بود و حکایت از آن داشت که زنان مبارز مورد شکنجه قرار گرفتهاند. (28) مهمترین و برجستهترین اصل که روند پیروزی انقلاب اسلامی ایران را تسریع میکرد، نقش شهادتطلبی زنان ایران و ترویج فرهنگ آن در میان جامعه بود. امام خمینی شهادت طلبی را تحولی عظیم به شمار آورده و تاکید نمودند که شهادت طلبی بالاتر از اصل مبارزه است. (29) زنان ایران نبرد علیه رژیم طاغوت را به «جهاد مقدس» تعبیر کرده و آن را جزو وظایف دینی به شمار میآوردند. زنان با ذکر این نکته که شهادت اجر اخروی دارد، یکدیگر را به این امر تشویق مینمودند. (30) تبلیغ زنان ایران به شهادت و افتخار آنان به شهادت مردان خویش، منحصر به شعار نبود، بلکه بسیاری از زنان در زندانهای ساواک به شهادت رسیدند. (31)
شهادتطلبی زنان ایران
والاترین درجهی فداکاری زنان ایران به شکل شهادت نمودار شد که به عنوان آخرین اقدام لازم در تکمیل روند مبارزات مورد استفاده قرار گرفت. این امر به تبعیت از حضرت زینب ( علیها السلام) بود. حضرت زینب (علیهاالسلام) نه تنها در برابر اجساد شهدای کربلا و به ویژه امام حسین ( علیه السلام) بیتابی ننمود، بلکه با صراحت فرمود: «ما رایت الا جمیلا; آن چه میبینم جز زیبایی چیز دیگری نیست.» پرده گذاشتن بر صحنههای فجیع کربلا و نگریستن به شهادت و زیبایی آن، نشانگر اوج استقامت و صبوری حضرت زینب ( علیها السلام) است. شهادتطلبی زنان ایران در پیشبرد پیروزی انقلاب اسلامی آن چنان مهم بود که امام خمینی در این زمینه خطاب به زنان فرمود: «به شما که با مبارزات خویش، روی ابرقدرتها را سیاه کردید، درود میفرستم و در مقابل صبر و استقامتتان خاضع وخاشعم.» (32) هم چنین در پیامی دیگر شجاعت زنان و شهادتطلبی آنان را برخاسته از نور ایمان معرفی نمود. (33)
داشتن آرزوی شهادت از سوی زنان ایران و افتخار کردن به شهادت مردان خویش، موجب حضور فعال مردان و تقویت روحیهی آنها گردید. بدین ترتیب حضور زنان مبارز ایران به عنوان قشر مستقل، در تکمیل فعالیتها و مبارزات مؤثر واقع شد و انقلاب اسلامی را به پیروزی رساند. امام خمینی نیز در پیامی اساس پیروزی ملت را شهادت دانسته و تاکید فرمود: مسلمانان صدر اسلام با داشتن روحیهی شهادتطلبی پیشرفت نمودند. (34)
بنابراین با بررسی روند فعالیتهای زنان در جریان انقلاب اسلامی میتوان به این نتیجه دستیافت که زنان به عنوان قشری از افراد جامعه، به طور مستقل ایفای نقش میکردند. این ادعا که زنان در مسایل سیاسی و اجتماعی دنباله رو مردان هستند، نظریهی صحیحی نیست. روندفعالیتهای زنان ایران نشان میدهد که آنان با درک اصول و آگاهیهای مستقل سیاسی، در فعالیتهای سیاسی شرکت میکردند; زیرا تبعیت زنان از مردان منجر به توقف فعالیت آنها و حتی تضعیفکردن روحیهی مردان در شرایط بحرانی میگردید. بنابر این نیرویی برتر در تثبیت فعالیتهای زنان ایران لازم بود که این نیرو از طریق تبیین الگو و پیروی از بانوی بزرگ اسلام حضرت زینب (علیهاالسلام) امکانپذیر گردید.
پینوشتها:
1. صحیفهی نور، جلد 6، ص 187.
2. همان، جلد 2، ص 259.
3. همان، جلد 14، ص 130.
4. همان، جلد 14، ص 230.
5. همان، جلد 4، ص 59.
6. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب چهارم، ص 301.
7. اللهوف، ص 237.
8. صحیفهی نور، جلد 5، ص 176.
9. همان، جلد 5، ص 153.
10. کتاب چهارم، ص 342- 354.
11. همان، ص 342.
12. همان، ص 320.
13. همان، ص 267.
14. همان، ص 354.
15. صحیفهی نور، جلد 3، ص 102.
16. همان، جلد 6، ص 120.
17.همان، جلد 6، ص 120.
18. کتاب چهارم، ص 301.
19. صحیفهی نور، جلد 16، ص 126.
20. کتاب چهارم، ص 320.
12. ویژگیهای انقلاب اسلامی، ص 59.
22. همان، ص 59.
23. همان، ص 59.
24. همان، ص 60.
25. صحیفهی نور، جلد 18، ص 262.
26. اسرار زندان اوین، ص 78 و 125.
27. همان، ص 92.
28. همان، ص 80.
29. ایثار و شهادت در مکتب امام خمینی (آثار موضوعی دفتر یازدهم)، ص 96- 97.
30. کتاب چهارم، ص 301.
31.اسرار زندان اوین، ص 125.
32. .صحیفهی نور، جلد 14، ص 10.
33.همان، جلد 6، ص 120.
34. همان، جلد 9، ص 20.
پدیدآورنده: دکتر ثریا مکنون ،
،
مقدمه
شناسایی و تحلیل منزلت زنان نمونهی صدر اسلام; از جمله حضرت فاطمهی زهرا علیها السلام و حضرت زینب علیها السلام در سالهای بعد از انقلاب به صورتهای مختلف، با هدف الگو سازی انجام گرفته که حاصل آن عمدتا از دو شکل خارج نیست:
1. «ارائهی الگوی زن مطلوب» یا به عبارتی دیگر، تشریح روش زندگی حضرت فاطمهی زهرا علیها السلام از کودکی تا نوجوانی و جوانی، با طبقه بندیهای انتزاعی; مانند زندگی فردی، اجتماعی، خانوادگی، اقتصادی، سیاسی... و توصیه به زنان جوان در تلاش برای تاسی جستن به این بانوی بزرگوار در زندگی.
ویژگیها و خصوصیات این شکل از الگو سازی عبارتند از:
الف: توجه به رفتار حضرت در عمل، بدون ملاحظهی ارتباط بین رفتار و عکس العملهای مختلف;
ب: عدم ملاحظهی حالتهای روحی، انگیزه، حساسیت و خصوصیات ذهنی مؤثر و مقدم بر رفتار;
پ: عدم توجه به شرایط زمانی موجود و ضرورت پیشنهاد نمونهی رفتاری با ملاحظهی شرایط زمانی و مکانی، برای تغییر در حالتهای روحی، ذهنی و رفتاری و ملاحظهی نسبتبین آنها.
2. «شناسایی مقاطع مختلف زندگی آنان» شکل دیگر برخورد با خصوصیات زنان نمونهی صدر اسلام، شناسایی مقاطع مختلف زندگی آنان و انتخاب برخی خصوصیات ویژه از عملکرد آنان، متناسب با نیازهای تولید شده در جامعهی فعلی میباشد.
مشخصات این شکل از الگو سازی نیز عبارتند از:
الف: پذیرش نیازهای تولید شده توسط نظام غیر دینی و تلاش در تطبیق دین با آن نیازها;
ب: تعبیر و تفسیر به رای بعضی خصوصیات رفتاری ائمهی معصومین، به ویژه بانوان مکرم صدر اسلام علیهم السلام;
پ: جدا دیدن زندگی فردی و اجتماعی، و پذیرش زندگی حضرت زهرا علیها السلام برای زندگی فردی و همراهی با افراد غیر متدین در امور اجتماعی.
دیدگاههای فوق، اگر چه هر دو، پذیرش دین و تولی به ولایت معصومین را دارا هستند، لکن عدم ملاحظهی شرایط زمانی و مکانی زن در جهان و در جامعه اسلامی (در دیدگاه اول) یا اصل قرار دادن «شرایط» و تنظیم مدل و تطبیق قواعد اسلامی و خصوصیات زندگی ائمه معصومین علیها السلام; (در دیدگاه دوم) نتوانستهاند آن گونه که باید در معرفی بزرگان دینی، به ویژه در الگوسازی برای زنان مسلمان و سایر زنان جهان موفق باشند.
3. دیدگاه سوم، زنان صدر اسلام را به عنوان الگوی عملی برای جامعهی موجود، مطالعه و بررسی مینماید. توجه به کلیهی ابعاد و خصوصیات رفتاری و حاکمیتیک هدف شامل بر کلیهی حالات، ذهنیات و رفتارها، از ضروریترین مبانی این نگرش میباشد.
نمونههایی از امتیازات نگرش سوم که بعدا توضیح بیشتر آن ارائه میگردد عبارتند از:
الف: در نظر گرفتن نقش کلیهی ابعاد زندگی حضرت زهرا علیها السلام یا حضرت زینب علیها السلام که محور اصلی آن توجه به جهت ولایتی بوده و در هیچ زمانی از زندگی آنها محو نشده است.
ب: ملاحظهی روش معصومین علیهم السلامکه ریشهی آن در تکوین و در تاریخ بوده و جریان ولایت آنان بر جامعه امتداد همان ولایت تاریخی است.
پ: ارائهی تعریف جدید و توسعه یافته از ولایت و ضرورت تاثیر عبادات فردی و اجتماعی در تغییر الگوی تولید، توزیع و مصرف در جامعه.
معرفی مفاهیم جدید در ارائهی الگوی مطلوب
علاقهی مردم به ولایت الهی و ائمهی معصومین از دیرباز وجود داشته و به انحاء گوناگون، این علاقه را ابراز داشتهاند. ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تعریف جدیدی از مفاهیم دینی در جهان مطرح شده که حتی عبادت و پرستش نیز با تعریف تکاملی، در شکل اقامهی نظام الهی و توسعهی قدرت خدا در زمین از سطح فردی درآمده و در سطح جهان مطرح گردید. مفاهیمی چون ایثار، شهادت، تولی به ولایت، از جمله مفاهیمی هستند که علاوه بر بعد «پرستش» و «تعبد» با شکل جدید و همراه با شخصیتهایی که مفاهیم به آنها شناخته میشود در دنیا مطرح شده و محور قرار گرفته است.
مدل شناسایی شخصیت تاریخی حضرت زینب علیها السلام
برای شناخت صحیح و کامل زندگی حضرت زهرا، یا حضرت زینب علیها السلام نیاز به یک مدل با شاخصههای متناسبی میباشد که بتواند به طور متناسب، کلیهی ابعاد زندگی این شخصیتها را ترسیم و تحلیل نماید و از نسبت دادن به این بزرگواران به شکل تخمینی یا با برداشتشخصی و بدون نتیجه برای تغییر وضعیت جامعه، پیشگیری نماید.
زندگی حضرت فاطمهی زهرا علیها السلام به عنوان کاملترین اسوه، از آن جهت الگو است که ایشان در تمامی زندگی از ولایت پیروی و حمایت کردند. زمانی که جنگ تهاجمی اسلام علیه کفر واقع میشد ایشان به عنوان بهترین پرستار ایفای وظیفه مینمودند. وقتی جنگ حالت تدافعی پیدا میکرد، ایشان خود را سپر ولی خود حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام مینمودند، تا جایی که حتی با وجود حضور حضرت علی علیه السلام در خانه، حضرت زهرا علیها السلام پشت در آمدند (البته با اذن حضرت علی) و تا آخرین رمق، از مقام ولایت زمان خود دفاع نمودند و تمام حیات گران قدر حضرت زهرا علیها السلام صرف حمایت از ولایت گردید. این گونه موضعگیری برای احقاق حق باید در دستگاه توسعهی نفوذ اسلام در برابر کفر بررسی شود و خطبههای حضرت زهرا علیها السلام و حضرت زینب علیها السلام ارزیابی و اثر تاریخی آن ملاحظه گردد که معصومین علیهم السلام در تمامی موضع گیریهای خویش، سرپرستی و توسعهی تاریخ را بر عهده داشتند.
در این بخش، بعضی از مفاهیمی که در ساختن یک مدل کاربردی برای شناسایی شخصیتحضرت زینب علیها السلام وجود دارد و قابل تعمیم به سایر معصومین علیهم السلام نیز میباشد، اجمالا بیان میگردد:
عوامل مؤثر برای تحلیل و برنامه
زندگی حضرت زینب علیها السلام منحصر به یک سری صفات و خصوصیات مطلق و ثابت نیست، اگر چه جهت واحد و هدف شاملی بر کلیهی حرکات، رفتار و روحیات حضرت حاکم است. عواملی که میتواند برای شناسایی شخصیتحضرت محور قرار گیرد، شامل «عوامل درون زا» ، «عوامل برون زا» ، و «سطح موضعگیری نسبتبه نیازها» است.
عوامل درونزا
«بی نیازی و استغنا» در عالیترین سطح، موجب پیدایش صفت «شرافت» (ضد دنائت) در حضرت شده که با بینیازی در سطوح پایینتر (که آن هم درجهی متناسبی از شرافت را ایجاد میکند) تفاوت دارد.
عامل بعدی «انتخاب هدف برتر» و متعالی در مقابل ارضای نیازهای شخصی و فردی است که در سطوح مختلف و به تناسب ظرفیت در اشخاص وجود دارد، ولی برای حضرت زینب علیها السلام در بالاترین سطح مطرح است.
صفتبعدی، «مقاومت» و ایستادگی در برابر مشکلات تا درجهی به ذلت کشاندن دشمن است که در قضیهی کربلا، جلوهی کامل آن مشاهده میشود.
وجود هر سه عامل (بی نیازی، هدف برتر، و مقاومت در برابر مشکلات) مجموعهی عوامل درونزا را تشکیل میدهد.
ملاحظهی رفتار و عمل یک شخصیت تاریخی; مانند حضرت زینب علیها السلام معرف عالیترین درجه از «بی نیازی» ، یا به عبارتی، خود صفت «بی نیازی» است. «استقامت» آن بزرگوار در برابر مرارتها هم تا مرحلهی جان است و کلیهی رفتار و کردار وی حول محور برتریجویی آرمان اوست، به این جهت در عین این که شدیدترین مقاومت و برخورد را در موضعگیری با دشمن دارد، در همان وضعیت، در برابر درخواستیک کودک چنان با عطوفت و رحمت رفتار مینماید که در طول تاریخ نظیر آن دیده نمیشود.
وجود این عوامل در عالیترین سطح، بیانگر حرکتحضرت زینب علیها السلام در جریان عاشورا است و چارچوب یک مدل شناخت رفتاری را برای سایر زنان نمونه شکل میدهد.
عوامل برونزا
شناختسه شاخصهی درونی از میان صفات رفتاری برای هر موضوع و تعیین سطح آن صفت در شخص، هنوز برای معرفی یک مدل کافی نیست، بلکه شرایط جامعه و تعامل آن با عوامل درونی، میتواند مدل شناخت را کاملتر نماید:
- شرایط سیاسی جامعه;
- شرایط فرهنگی جامعه;
- شرایط اقتصادی جامعه.
در این صورت با ملاحظهی رابطهی متغیرهای درونی و بیرونی، فعالیتهای محوری حضرت زینب علیها السلام هر چه بیشتر قابل تحلیل میگردد.
شرایط حضرت از نظر سیاسی، درگیری با حکومتبنی امیه بوده و از نظر فرهنگی، پیدایش نژاد گرایی و به لحاظ اقتصادی، حاکمیت مطلق نژاد گرایی است که به مراتب ظالمانهتر از استبداد مطلق است. لذا حضرت با وضعیتی مواجه شدهاند که نه تنها شرافت در هیچ مرتبهای از آن وجود ندارد، بلکه دنائت هم در جامعه با پذیرش عمومی مواجه شده و به عبارتی ظلم و جور (ستم و پذیرش ستم) با هم توام شده است که بدترین وضعیتبرای شرایط اجتماعی است.
محور ارتباط و موضعگیری حضرت زینب علیها السلام
حضرت زینب در چنین شرایط اجتماعی، با حوزههای مختلفی ارتباط دارد، که در این میان عمدتا سه دسته ارتباط را میتوان نام برد:
- ارتباط با جامعهی اسرا;
- ارتباط با جامعهی عمومی;
- ارتباط با نظام حاکم.
در بخش اول، یعنی ارتباط با اسرا در قضیهی عاشورا حضرت زینب علیها السلام در کمال امنیتسیاسی برخورد کرده و «ایثار» و از خود گذشتگی را در بالاترین مرتبهی خود، نشان میدهد. به عنوان مثال وقتی کودکان اسیر مورد ضرب و شتم قرار میگیرند، حضرت خود را سپر بچههاکرده و شاید چندین بار، هر روز در مقابل کسانی که اقدام به اهانت، یا بدرفتاری با کودکان اهل بیت علیهم السلام میکردند ایستادگی نموده و از موضع قدرت (نه موضع نرمش و خضوع) با آنان مقابله میکرد.
در برقراری ارتباط با عموم، حضرت زینب علیها السلام مرتبا تداوم ولایت; یعنی وجود مبارک حضرت سجاد علیه السلام را یادآوری مینمود و اصول ارزشی را به مردم گوش زد میکرد.
در مقابل نظام حاکم، حضرت به شکلهای مختلف، حضور تاریخی و برتری حضور خود در تاریخ را اعلام میدارند. تذکر مکرر این مطلب که «هر کاری بکنید نمیتوانید یاد ما را از بین ببرید» دلیل بر تداوم تاریخی این حضور است. پس از ایجاد زمینهی تحریک در مردم، برخورد حضرت در مقابل نظام حاکم، ایستادن در مقابل قدرت حاکم، آن هم از موضع برتر و تحقیر قدرت استکباری آن میباشد.
در نتیجه میتوان ملاحظه کرد که برخورد حضرت با مردم، با قدرت حاکم و با اسرا به گونهای بوده است که حاصل آن کشیده شدن ملتبه قیام میباشد. اگر چه حضرت سید الشهدا علیه السلام پرچمدار و رهبر قیام نظامی است، اما رهبری قیام سیاسی با حضرت زینب علیها السلاماست .
در کل متغیرهای درونی و بیرونی و موضعگیری که ذکر شد، جهتحاکم بر رفتار و حالات حضرت زینب علیها السلام نشان اعلام برتری تاریخی حضرت سید الشهدا علیه السلاممی باشد. در بخش فرهنگی به حاکمی که میخواهد استبداد مطلق ایجاد کند، اثبات میکند که دچار تشتت و ناهنجاری فرهنگی است و اعلام مینماید که یزید همان دعوت شدهی به دست پدر و برادر وی است و اسلام را از آنان گرفته و نهایتا با مقابلهی با یزید مردم را به قضاوت میکشاند.
با شاخص قرار دادن عالیترین سطوح این صفات که در حضرت زینب علیها السلام به عنوان الگو برای جامعهی زنان مشاهده میشود، میتوان کلیات مدل شناسایی برای ارزیابی وضع موجود زنان و سیر به طرف مطلوب را به دست آورد. بر آن مبنا شاخصهی زن مطلوب با ابعاد گستردهتر و در سطوح متفاوت رفتاری در جامعه برای زنان به دست میآید. هر یک از شاخصهای به دست آمده در سطح کامل و متعالی آن، در حضرت زینب علیها السلام جلوه گر میشود، ولی سطوح نازلتر بروز آن صفات هم جهت و هم هدف با حضرت، در سایر اقشار، انگیزهی مطالعه و بررسی و تکمیل مدل میشود تا بر آن اساس با لحاظ نمودن شرایط بیرونی، خصوصیات درونی افراد، و گروههای زنان و سطوح نیاز آنان، الگوهای مناسب را شناسایی کرد و تخصیص داد.
نتیجه
آن چه مهم است و باید در الگوسازی رعایت گردد انسجام، هماهنگی و ارتباط بین متغیرها با خصوصیات فردی (روحی، ذهنی، رفتاری) است. به علاوه شرایط اجتماعی اگر چه نباید «اصل» قرار گیرد، ولی به نسبتی که در صفات فردی اثر میگذارد و مانع جریان بعضی رفتارها یا بالعکس عامل جریان رفتارهای متفاوتی در جامعه میشود، باید در تنظیم برنامه مورد نظر قرار گیرد.
شخصیتهای تاریخی اسلام و در راس آنها ائمهی معصومین علیهم السلام و حضرت زینب علیها السلام تنها به انجام مناسک فردی قانع نبودند و حتی «اقامه» ی مناسک برای آنها هدف غایی نبود، بلکه «اشاعه» ی دین و گسترش و توسعهی اسلام و کلمهی توحید، بالاترین هدف و آرمان برای آنان بود. توجه به این نکته و چگونگی موضعگیری زنان در سطح «اشاعه» به پیروی از جریان عاشورا و حضرت زینب علیها السلام به جای موضعگیری فردی و در سطح خرد باید محور برنامهی الگوسازی قرار گیرد.
منابع مقاله:
فصلنامه نداى صادق، شماره 14، وافی، جمیله؛
زن مسلمان براى انجام تمام وظايف مهمى كه يك زن مىتواندانجام دهد، بايد از حضرت زينب تعليم بگيرد.
(حضرت آيت الله خامنهاى دام ظله العالى)
«قل هل من شركائكم من يهدى الى الحق قل الله يهدي للحق افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لا يهدى الا ان يهدى، فما لكم كيف تحكمون.» (1) "اى پيامبربگو آيا از شريكان شما كسى هست كه بهسوى حق رهبرى كند؟ بگو: خداست كه به سوى حق رهبرى مىكند. پس آيا كسى كه به سوى حق رهبرى مىكند سزاوارتر است مورد پيروى قرار گيرد يا كسى كه راه نمىنمايد مگر آنكه هدايتشود؟ شما را چه شده؟ چگونه داورى مى كنيد؟"
از آنجا كه زنان نقش تعيين كنندهاى در ايجاد و تداوم انقلاب اسلامى داشته و دارند و از سوى ديگر حضرت امام«رحمه الله» فرمودهاند: "نقش زنان عالم از ويژگيهاى خاصى برخوردار است; صلاح و فساد جامعه از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه مىگيرد." (2) لذا اگر زنان درجامعهاى با بهرهگيرى از معارف والاى اسلام دل و جان خود را تهذيب كرده، پايههاى فكرى و فرهنگى خودشان را محكم سازند و رفتار خود را مطابق خواستخداى متعال تنظيم نمايند، قهرا جامعه به سوى رشد و كمال خواهد رفت.
در وضعيتخطير فعلى كه به فرموده مقام معظم رهبرى، انقلاب ما در معرض شبيخون فرهنگى قرار گرفته و دشمنان اسلام و نظام اسلامى با بطلان نقشههاى نظامى، از راه هجوم به فرهنگ ناب اسلامى به جنگ ملت ايران آمدهاند، تاكيد و توجه به طبقه زنان و تبيين دستورات اسلامى به نحو صحيح و جذاب براى آنان، بدون شك تاثيرات بسزايى خواهد داشت. در اين راستا معرفى اسوههاى الهى كه شايستگى هدايتبه سوى كمال را دارند، يكى از بهترين شيوهها براى روشن ساختن زنان و مقابله با عوامل تهاجم فرهنگى است.
بهترين اسوههاى عملى براى زنان ما حضرت فاطمه زهرا و حضرت زينب كبرى«عليهماالسلام» مىباشند.
اگر با اين ديد به سيره عملى حضرت زينب بنگريم در مىيابيم تمام خصايص عالى اخلاقى، تربيتى و اجتماعى در وجود مقدس اين بانو تجسم يافته و كليه ارزشهاى الهى و انسانى به تمام معنا در وى جلوهگر شده است.
چنانكه از بعضى اخبار مشهود است وقارش را به خديجه كبرى، عصمت و حيايش را به فاطمه زهرا، فصاحت و بلاغتش را به هنگام تكلم به على مرتضى، حلم و بردباريش را به حسن مجتبى و شجاعت و قوت قلبش را به حضرت سيدالشهدا«عليهالسلام» همانند كردهاند. (3)
بررسى زندگانى اين مخدره و ويژگيهايى كه در مراحل مختلف از ايشان به منصه ظهور رسيده، علاوه بر اين كه ما را به طور كامل با آنچه اسلام از "زن" خواسته است آشنا مىسازد و اسوهاى تمام عيار به زنان تشنه فرهنگ اصيل اسلام ارائه مىدهد، دريچهاى به سوى شناخت هرچه بيشتر وجود مقدس مام اطهرش نيز مىگشايد; زيرا آيينه تمامنما و تجلى عملى ايمان و معرفت فاطمه«عليهاالسلام» به خداوند متعال، زينب كبرى است.
پيش از شروع در اصل مطلب ذكر دو نكته ضرورى است:
الف) بدون ترديد اسوههاى ذهنى و عينى، نقشى بسيار مهمى در تعيين مسير فرد و سمتحركت جامعه ايفا مىكنند. انسانها بخصوص در سنين جوانى همواره به دنبال اسوه و الگويى هستند تا انديشه، رفتار و برنامه زندگى را مطابق آن تنظيم كنند.
قرآن كريم و رواياتى كه از ائمه«عليهمالسلام» به ما رسيده استبه اين نياز روحى انسان توجه داشته و اسوههاى شايسته را معرفى كردهاند.
قرآن كريم در اين زمينه مىفرمايد: «لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنه لمن كان يرجوا الله واليوم الآخر»; (4) " قطعابراى شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقى نيكوستبراى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند."
همچنين در جاى ديگر حضرت ابراهيم و يارانش را به عنوان اسوه مؤمنان ذكر كرده مىفرمايد: «قد كانت لكم ا سوة حسنة فى ابراهيم و الذين معه»; (5) "قطعابراى شما در پيروى از ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست".
حتى در مواقع مختلف خود ائمه اعلام كردهاند كه براى اعمال و رفتارشان يك اسوه كاملترى در نظر گرفتهاند. بيان حضرت مهدى ارواحنا فداه كه فاطمه زهرا«عليهاالسلام» را اسوه خود مىدانند و امام سجاد كه پيامبر را الگوى خود مطرح مىكنند، از اين جمله است.
از سوى ديگر چون انسان همواره به دنبال كمال مطلق و بىنهايت است، قهرا در انتخاب اسوه نيز به دنبال كاملترين و عاليترين نمونههاست. اينجاست كه به عقيده ما پيشوايان و رهبران دينى، خود بهترين نمونههاى عملى و اسوههاى عينى مكتب اسلام بودهاند; زيرا بطور قطع شخصيتهاى والايى كه مصداق حقيقى "انسان كامل" بوده از عاليترين درجه مقام " خليفةاللهى" برخوردار هستند، يا معصومند و يا تربيتشده معصوم، و لذا از هركس ديگرى براى اسوه قرار گرفتن شايستهترند.
و البته اين وظيفه آشنايان و عارفان به سيره عملى اسوههاى اسلام است كه زواياى مختلف زندگى آنها را براى نسل جوان مشتاق، به بهترين وجه، نمايان سازند و اجازه ندهند الگوهاى بيگانه از اين خلاء استفاده كرده، نياز روحى جوانان را بطور كاذب تامين نمايند.
قرآن كريم براى تزكيه روح و جان آدمى است و روح موجودى مجرد است، نه مذكر و نه مؤنث. (6) به همين دليل دراسوههاى ارائه شده از سوى مكتب اسلام، جنسيت مطرح نيست. در قرآن كريم دو زن به عنوان نمونه براى تمام مؤمنان (حضرت مريم و آسيه) و دو زن به عنوان نمونه براى تمام كفار (همسران لوط و نوح«عليهمالسلام») مطرح مىشوند. (7)
همچنين آنگاه كه خداوند پيامبر اكرم را به عنوان اسوهاى نيكو معرفى مىكند همه مردم را به پيروى از ايشان فرا مىخواند.
از طرف ديگر مىبينيم امام حسن عسكرى مىفرمايند: "نحن حجة الله على الخلق و فاطمة حجة علينا (8) "ما حجتو دليل خدا بر خلق هستيم و فاطمه حجتبر ماست". و يا از حضرت مهدى(عجل الله تعالى فرجه الشريف) نقل شده است كه فرمودند: "و فى ابنة رسول الله لى اسوة حسنة". (9) "دختر پيامبر خدابراى من سرمشقى نيكوست".
رمز اين نكته همان است كه "اگر انسانى وارسته شد سرمشق ديگر انسانها مىشود. اگر مرد است اسوه همه مردم مىشود و اگر زن استباز اسوء همه مردم مىگردد. (10)
بنابراين ما از موضوع بحث قدمى فراتر نهاده مدعى هستيم حضرت زينب كبرى«عليهاالسلام» نه فقط اسوه زن مسلمان، بلكه اسوهاى نيكو براى همه زنان و مردان طالب هدايت است. و البته زنان بايد افتخار كنند كه از بين ايشان شخصيتهايى چنين جامع و كامل، راهنما و سرمشق بشريت هستند. ضمنا بايد به اين مساله توجه داشت كه اسوه بودن پيشوايان ما محدود به زمان يا مكان خاصى نيست. برنامههاى انسان ساز اسلام منطبق بر فطرت الهى انسان و در برگيرنده تمام ابعاد وجودى و پاسخگوى همه نيازهاى روحى و جسمى او هستند. انسانى كه سرتاپا متخلق به اخلاق الهى است و دستورات اسلام را در خود پياده كرده فراتر از مكان و زمان مىانديشد و به جاى تاثيرپذيرى از زمان و مكان، در آن اثر مىگذارد، وى قطعا نقشى ابدى، جاودانه ونامحدود خواهد يافت، آرى چنين انسانهايى اسوه كامل براى همه انسانها در تمام عصرها و نسلها خواهند بود، چرا كه فطرت سالم بشرى در شرايط زمانى و مكانى تغيير نخواهد يافت. «فاقم وجهك للذين حنيفا فطرةالله التى فطرالناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم». (11)
لذا زينب گرچه زنى است كه در چهارده قرن قبل مىزيسته، به علتخاتم بودن مكتبش، امروز هم مىتواند نقش هدايت انسانها را برعهده داشته باشد. زنان امروز بمراتب بيشتر نيازمند وجود آن حضرت براى نيل به سعادت حقيقى هستند.
ب: زن در فرهنگ اسلام، مظهر رافت، رحمانيت، و ربوبيتحق است. زن در قرآن كريم و روايات به عنوان انسانى كه توان نيل به مقام خلافت الهى را دارد، داراى ارج و منزلتى بس والاست. بعلاوه زن در جايگاه "همسر" و "مادر" نقش بسيار مؤثرى در رشد و اعتلاء جامعه به سمت هدف نهايى خلقت دارد.
در بعد نظرى، آنچه از سرچشمه قرآن و سنت تراوش مىكند راه كمال و نيل به عاليترين درجات معنوى را براى مرد و زن بطور يكسان گشوده است، البته در بعضى موارد به جهت تفاوتهاى فيزيكى و جايگاه ويژهاى كه زن و مرد دارند راه رسيدن به اين هدف براى مرد و زن متفاوت است و روشن است كه اختلافات ظاهرى موجب برترى يا نقصى نيست. قرآنكريم كرارا تقوى، ايمان، عمل صالح، علم و دانش، سعى فى سبيلالله و... را به عنوان ملاك برترى افراد اعلام كرده و سخن از "زن و مرد بودن" به ميان نياورده است. بلكه براى اين كه هيچ شبههاى در اذهان راه نيابد، در موارد متعدد تصريح كرده كه مذكر و مؤنثبودن در پيمودن اين راه و دستيابى به اهداف دخالتى ندارد. (12)
در سه جريان مهم تاريخ اسلام يعنى بعثت پيامبر اكرم، جريان ولايت و امامت على و واقعه سرنوشتساز عاشورا بوضوح نقش برجسته سه زن يعنى حضرت خديجه، فاطمه و زينب را مشاهده مىكنيم. و اصولا قرآن كريم در تثبيت اديان الهى، بر جايگاه ويژه زن تاكيد دارد. نمونه آن حضرت مريم، مادر حضرت موسى و آسيه همسر فرعون است.
انقلاب اسلامى تا حدود زيادى ارزش و منزلت واقعى زن را تبيين كرده است و رهبر كبير انقلاب وظيفه الهى زنان را بكرات گوشزد نموده، شخصيت و هويت واقعى آنان را متذكر شدهاند و آرمانهاى والايى را ارائه دادهاند كه برگرفته از زلال معارف اهل بيت است چنانكه فرمودهاند: "زن مبدا همه سعادتها و خيرات است"; (13) "بانوان رهبر نهضت ما هستند"; (14) " زن مظهر تحقق آمال بشر است، از دامن زن مرد به معراج مىرود". (15)
اكنون با عنايتبه نقش خطير زن در صلاح و فساد جامعه بايد گفت زنان مسلمان ما بايد دقيقا توجيه شوند كه چگونه وجود پر بركتبانويى چون زينب كبرى مىتواند از وراى چهارده قرن، چونان خورشيدى تابناك بر زواياى زندگى آنها بتابد و دريچههاى نور و سعادت را به رويشان بگشايد و از مكاتب و افكار بيگانه بىنيازشان كند.
در جهان كنونى كه بشريتبيش از هر زمان ديگر دچار تعارضات فكرى، اخلاقى و مذهبى است و بى وقفه در پى آن است تا راهى به سوى سعادت حقيقى بيابد زن امروز نيز هدفش را در رهايى از اسارت متمركز ساخته است، اما نمىداند چگونه خود را از منجلاب فريب، فساد و انحراف و ملعبه بودن، نجات دهد، رسالت ماست كه اين حقيقت روشن را بر همگان عرضه كنيم: "آنچه آزادى واقعى را براى زنان به ارمغان مىآورد و سعادت و كمال را آشكارا فرارويشان قرار مىدهد، قوانين مكتب حياتبخش اسلام است كه تجسم عينى آن در شخصيت فرزانگانى چون زينب كبرى«عليهاالسلام»، مشاهده مىشود."
شخصيت وجودى حضرت از زمان كودكى در دامان نبوت و مهد ولايت، شكل مىگيرد و همگام با جريانات سرنوشتساز تاريخ اسلام تكامل مىيابد. در كنار پنج معصوم، آب حيات از اين چشمههاى جوشان، مىنوشد و نقشى مكمل و سازنده ايفا مىكند. اگر چه از كودكى نشانههاى علم الهى و عظمت روح در اين بانو، هويدا بود و بسيارى از ويژگيهاى ايشان افاضههاى قدسى حقتعالى بوده اما بطور مسلم ظرف وجودى حضرت نيز توانايى و لياقت پذيرش اين افاضات را داشت .
بطور خلاصه، حضرت زينب«عليهاالسلام» در دو ميدان جهاد اصغر و جهاد اكبر، چون مبارزى خستگىناپذير قلههاى پيروزى را فتح مىكرد; اوج درخشش اين مجسمه علم و معرفت و صبر و شجاعت را در جريان عاشورا مىبينيم.
موقعيت والايى كه اهل بيت«عليهمالسلام» براى حضرت زينب قائل بودند و فضايلى كه از ايشان در بيانات مورخان و علماى اسلام آمده جدا موجب حيرت است.
فاضل اديب حسن قاسم در وصف حضرت مىنويسد:
"گويا وجود مقدس حضرت زينب در قالبى معطر از عطر تمام فضايل ريخته شده است. انسان در برابر چشمانش مجسمه حق، فضيلت، شجاعت، مروت فصاحت زبان، قوت قلب، زهد و ورع، عفاف و شهامت را مىبيند. و اگر تمام فضايل را يك به يك برشمريم، زينب قويترين و عينىترين نمونه آنهاست. (16) "
زينب كبرى«عليهاالسلام» در حالى كه در خانه همسرش عبدالله بن جعفر كه بحرالجود يعنى درياى بخشش لقب اشتبه بهترين وضع زندگى مىكرد آنگاه كه رضاى خدا را در اين ديد كه همراه برادرش به حمايت از دين برخيزد از تمام آنچه زينت دنيا و مايه آسايش بود، دست كشيد و با وجود اينكه بر تمام مصايب و جريانات آينده دقيقا اطلاع داشت، آخرت را بر دنيا ترجيح داد. (17)
عنايتبه برخوردها، حركات و بيانات حضرت، ما را به اين نتيجه مىرساند كه اگرچه آن مخدره، مرتبه امامت و ولايت را دارا نبود اما مقامى را دريافته بود كه ما بين آن و درجه امامت ديگر هيچ فاصلهاى وجود نداشت. لها جلال ليس فوق جلالها جلال الا جلالة امها". (18)
حال با اين نگرش كلى به زمان خود باز مىگرديم. زنان مسلمان ما اگر به شخصيت و كرامت واقعى خود پى ببرند و احساس حقارت و خود كم بينى در آنها ريشه كن شود و توانايىهاى خداداديشان را درك كنند و سعى در به فعليت رساندن آن داشته باشند نه تنها هرگز قربانى شبيخون فرهنگى دشمن نخواهند شد، بلكه همچون شعلههايى فروزان، روشنگر راه ديگران شده و خود تهاجمى مقدس را عليه كفر و الحاد و هواپرستى پايهگذارى خواهند كرد.
مرحوم سيد محسن امين مىنويسد: "حضرت زينب در واقعه طف در تمام حالات و مواقع جايگاهى بارز و آشكار داشت، هم از برادرزادهاش حضرت زينالعابدين«عليهالسلام» پرستارى مىكرد، هم لحظه به لحظه مراقب حال برادرش حسين«عليهالسلام» بود و با او در مورد جريانات گفتگو مىكرد، هم تدبير امر زنان و اطفال را برعهده داشت." (19)
بطورى كه نقل شده استحضرت در چندين مورد با صلابت در برابر دشمن ايستاده جان حضرت امام زينالعابدين را نجات دادند. مرحوم حاج شيخ عباس قمى مىنويسد:"يكبار در حالى كه شمر ملعون قصد قتل حضرت سجاد را داشت، زينب كبرى«عليهاالسلام» از خيمه خارج شد و در برابر او ايستاد و فرمود: والله لا يقتل حتى اقتل; به خدا قسم او كشته نمىشود مگر اينكه من كشته شوم. و به اين وسيله آن پليد را از قصدش منصرف كرد." (20)
همچنين در كوفه، وقتى كه ابن زياد بر حضرت سجاد غضبناك شد و با گستاخى دستور قتل ايشان را صادر كرد، زينب كبرى برخاست، دست در گردن حضرت كرد و فرمود: اى ابن زياد! آنچه خون از ما ريختى ترا بس است والله از او جدا نمىشوم، اگر او را مىكشى پس مرا هم بكش." (21) و اينجا نيز دشمن را تسليم خود كرد.
در نقلى آمده است كه وقتى زينب به همراه عيال ابا عبدالله وارد مجلس ابن زياد شد، به صورت ناشناس در حالى كه كنيزان در اطرافش بودند در قسمتى از قصر نشست. ابن زياد سؤال كرد اين زن كيست؟ زينب پاسخش را نداد. سه بار اين سؤال را تكرار كرد ولى پاسخى از زينب نشنيد. آنگاه يكى از كنيزان حضرت گفت: اين زينب دختر فاطمه دختر رسول خدا است. اينجا حضرت با بىاعتنايى و سكوت، هيمنه و شكوه پوشالى ابن زياد را زير پا گذاشت، اما به محض اينكه ابن زياد گفت: الحمد لله الذى فضحكم و قتلكم و اكذب احدوثتكم، زبان گشود و چنان با وى به مجادله برخاست كه توان ادامه سخن از ابن زياد گرفته شد." (22)
فصاحت و شجاعت ادبى حضرت در خطبى كه پس از جريان عاشورا ايراد كرده استبهترين دليل بر قدرت روحى و قوت قلب آن حضرت است چنانكه ابن حجر در اصابة و ابن اثير در اسدالغابة بر اين مطلب تصريح كردهاند. (23)
علامه جعفر نقدى مىنويسد:"آنچه در مورد فصاحت و بلاغتحضرت نقل شده منطبق نيست مگر بر كلام سيدالفصحاء و امام البلغاء حضرت اميرالمؤمنين«عليهالسلام» كه در مورد كلام او گفته شده است: برتر از كلام مخلوق و پايينتر از كلام خالق است. و اهل بلاغت و فصاحت از عرب بر اين مطلب گواهند. روايات متواترى از حذلم بن كثير(يا بشربن خزيم) كه خود يكى از فصحاء عرب بشمار مىرود نقل شده است كه مىگويد: در محرم سال شصت و يك هجرى وقتى وارد كوفه شدم و با كاروان اسيران برخورد كردم... زينب دختر على را ديدم در حالى كه تا بحال زن با شرم و حيايى فصيحتر و گوياتر از او نديده بودم. گويا كلام از زبان امير مؤمنان خارج مىشد. بعد مىگويد: "زينب به مردم اشارهاى كرد كه اكتشويد، ناگهان نفسها در سينهها حبس شد و صداها از حركتباز ايستاد..." (24)
فصاحت زينب و شجاعت ادبى او و نفوذ كلامش در مردم چنان موجب تعجب راوى شده كه نمىتواند او را به هيچ كس جز على بن ابى طالب تشبيه كند، بلكه جريانى كه ضمن آن، حضرت امام سجاد را دلدارى مىدهد و حديث معروف ام ايمن را با تمام تفصيل آن، برايشان مىخواند و بىترديد در منظر دشمنان اين اتفاق افتاده است، خود بهترين گواه بر تسلط حضرت بر روح خود و قوت قلب و استقامت ايشان است.
از امام زينالعابدين نقل شده است كه فرمودند: "من وقتى نگاهم به جنازههاى پدرم و يارانش افتاد، مصيبتى سنگين سينهام را فشرد و از آنچه مىديدم نزديك بود جانم از بدن مفارقت كند، عمهام زينب متوجه اين حالت من شد، سؤال كرد: چه مىبينم، اى باز مانده جد و برادرانم! تو جانت را به خطر انداختى؟ پاسخ دادم: چگونه جزع نكنم در حالى كه مىبينم آقايم، برادرانم، عموهايم، فرزندان عموهايم همه با اين وضع دلخراش بدون كفن بر روى خاك افتادهاند؟ در اينجا زينب فرمود: هرگز از آنچه مشاهده مىكنى جزع نكن، زيرا به خدا قسم اين عهدى است از رسول خدا«صلى الله عليه وآله» با جدت و پدرت و عمويت. اما بدان، عدهاى از مردم خواهند آمد و اين اعضاى متفرق و بدنهاى پاره پاره را دفن خواهند كرد و پرچم و نشانهاى بر قبر پدرت در اين مكان برپا خواهند نمود كه هرگز اثرش محو نخواهد شد و گذشت ايام و ليالى نشانهاش را از بين نخواهد برد و تلاش سردمداران كفر و گمراهى براى محو و نابوديش جز آشكار شدن و علو و رفعتبر آن نخواهد افزود. آنگاه حديثى كه امايمن از رسول خدا در مورد حوادث و جريانات عاشورا و مشتمل بر اخبار غيبى برايش نقل كرده بود بتمامه براى امام سجاد«عليهالسلام» روايت كرد. (25) "
مدتى بعد كه كاروان اسيران به شام و بارگاه يزيد وارد مىشوند باز قدرت روحى زينب تجلى كرد. يزيد در آن روز پادشاه مطلق و خليفه ظاهرى بر تمام بلاد اسلامى بود و مجلسى كه با عظمتتر از آن امكان نداشت آراسته بود و بيشترين فشار و خستگى را بر اهل بيت وارد و با وضعيتى بسيار فجيع آنها را وارد كاخ خود نموده بود. حضرت زينب«عليهاالسلام» با قلبى سوخته، چشمى گريان در حاليكه دشمنان از هر طرف او را احاطه كرده بودند وارد مجلس يزيد شد. اما كوچكترين اعتنايى به آن هيبت و ابهت ظاهرى ننمود، بلكه با سخنانش چنان يزيد را خوار و مفتضح كرد كه نظير نداشت. و به گونهاى معجزهوار با تصرف ولايى خود يزيد و اطرافيانش را مجبور ساخت تا به سخنان روشنگرانه او گوش فرا دهند، حتى هنگامى كه آنها را تكفير مىكرد، هيچكدام قدرت قطع كلام او يا جلوگيرى از ادامه خطابه او را نداشتند. (26)
ابن طاوس از راوى نقل مىكند كه: وقتى در مجلس يزيد، حضرت با مشاهده سر برادر با صدايى حزين، واحسيناه، سر داد به خدا قسم تمام حضار مجلس را به گريه آورد، درحاليكه يزيد ساكتبود. (27)
مخفى نماند كه حضرت در تمام اين مراحل با هر جملهاى كه ادا مىكردند، يا حركتى كه نشان مىدادند، حق و باطل را معرفى نموده و فضايلى را كه دشمن سعى در محوشان داشت آشكار مىكردند و بدين وسيله تمام تبليغات دشمن را خنثى، مردم ناآگاه را بيدار و حقايق اسلام را به جاى بدعتها و دروغهاى امويان، بيان مىكردند و قطعا هيچ سلاح و شيوه ديگرى نمىتوانستبه اين سرعت و با اين شدت حقيقت ماجراى كربلا را بر مردم روشن ساخته سردمداران ظالم اموى را رسوا و خوار گرداند.
زنان مسلمان ما در ابعاد مختلف مىتوانند از اين قوت و شجاعت روحى حضرت كه شكست دشمن را به دنبال اشتبهرههاى وافر برده درسهاى آموزنده بگيرند، كه البته ما در زمان خود و در طول عمر نهضت اسلاميمان شواهد عينى از اين مطلب در اختيار داريم. هركجا و هرزمان كه آحاد ملت ما محكم و پابرجا ايستادند و بر دشمن تاختند، چيزى جز زبونى و شكست نصيب دشمن نشد اما هرجا ملت غفلت كرد و از خود ضعف و سستى نشان داد و قدمى عقب نشست، دشمن احساس كرد كه از اين زاويه مىتواند وارد شود و به اهدافش برسد و در نتيجه يك قدم جلو آمد.
بويژه در مورد تهاجم فرهنگى بايد به اين نكته دقيق عنايتخاص داشته باشيم. رهبر معظم انقلاب اسلامى نيز بطور مكرر هشدار دادهاند كه بايد در برابر دشمن در ميدان عقيده و فرهنگ، هوشيار و استوار بود و الا ضربه خواهيم خورد.
چنانكه در ابتدا اشاره شد، اگر زنان ما به توانايىهاى خدادادى و استعدادهاى وجودى خود پى ببرند و از آنها بنحو احسن بهرهگيرند و از سوى ديگر جايگاه و مسؤوليتخويش را بشناسند، بسيارى از مشكلات فرهنگى جامعه ما خودبخود مرتفع خواهد شد. عنايتبه شخصيت عظيم حضرت زينب و درك اين مطلب كه "زن" مىتواند به مقامى چنين رفيع و جايگاهى چنين والا دستيابد، شناختى صحيح از اسلام و "زن" به ما مىدهد و در اين راستا بطلان بسيارى از ادعاها و تبليغاتى كه در باره جايگاه زن در مكتب اسلام مطرح مىشود، بوضوح ثابت مىگردد.
يكى از روشنترين و بارزترين نكاتى كه در بررسى شخصيتحضرت زينب با آن مواجه مىشويم، مقام وصايت و يابتخاصه امام حسين«عليهالسلام» است كه به حضرت اعطا شده بود.
از مرحوم صدوق«رحمه الله» عليه نقل شده كه: "زينب داراى مقام نيابتخاصه از سوى حضرت ابا عبدالله بود و مردم در حلال و حرام به ايشان مراجعه مىنمودند تا وقتى كه امام زينالعابدين كاملا بهبود يافتند." (28)
به عهده گرفتن وظايف و مسؤوليتهاى يك امام معصوم، حاكى از ظرفيت وجودى بيكران ايشان است .
روايت ديگرى كه علامه جعفر نقدى از كتاب "اكمال الدين و اتمام النعمة" نقل مىكند حاكى از آن است كه امام حسين حضرت را بر اسرار امامت، امين دانسته و آن را در اختيار ايشان نهادند. و اين شرافتى است كه هيچ چيز ديگر با آن برابرى نمىكند. (29)
نقش سرنوشتسازى كه حضرت در احياء و مساعدت دين ايفا كردند، از آغاز خلقت تاكنون نظير ندارد. اين مخدره جليله علاوه بر آنكه همراه كاروان برادر بود، رياست كاروان و تدبير امور را نيز برعهده داشت، فرزندانش را نيز فدايى راه امام زمانش ساخت و عرض كرد: جدم خليل از خداوند، قبول فدا كرد، شما هم اين قربانى را از من بپذير. (30) و به روايتبسيارى از كتب معتبر از عليا مخدره سكينه خاتون نقل شده است كه حضرت زينب در ضمن بعضى از كلماتشان فرمودند: ليتهم يقنعون بالفداء; اى كاش دشمنان حاضر مىشدند من به جاى برادر كشته شوم." (31)
نكته مهم ديگر اينكه فرماندهى حركت عظيم سازندگى فكر ى و فرهنگى جامعه اسلامى به عهده حضرت زينب بود، همانطور كه اشاره رفتبدعتها و انحرافاتى كه امويان در دين ايجاد كرده بودند تا حدود زيادى با خون مقدس ابا عبدالله الحسين و يارانش شسته شده بود اما تكميل آن و بعد جايگزينى ارزشهاى اصيل اسلامى نيازمند حركت توفنده و حساب شدهاى كه متمم جريان عاشورا باشد، بود و رهبران اين حركت زينب كبرى و امام سجاد بودند. با توجه به بيمارى امام سجاد، عمده سنگينى اين مسؤوليتبر دوش حضرت زينب«عليهاالسلام» بود.
آرى، ما در كارنامه درخشان زينب، اين زن نمونه هم روايت احاديث و اخبار مىبينيم (به عنوان مثال خطبه مفصل و بلند مرتبه فاطميه را ايشان در حاليكه حدودا شش يا هفتسال داشتند به خاطر سپرده و نقل كردند.) (32) هم مجلس تدريس و تعليم و تفسير قرآن، هم خانهدارى و تربيت فرزند مىبينيم، هم هجرت فى سبيل الله و تبعيت محض از امام زمان، هم پرستارى از امام سجاد و مراقبت اطفال و زنان را مشاهده كنيم، هم فدا كردن فرزند را و هم حفظ جان امام را. هم سوگوارى مىبينيم، هم استقامت و قوت قلب و شجاعت، هم خطبه خواندن و تبليغات دشمن را خنثى نمودن جلوه مىكند و هم حيا و شرم و عفت. هم عبادت و ياد خدا مشاهده مىشود هم جهاد و مبارزه. و در طول تاريخ چه اسوهاى كاملتر و جامعتر از اين مىتوان يافت؟
البته بديهى است رسيدن به مقام بلند مرتبه حضرت زينب ميسور ديگران نيست و هرگز چنين توقع و انتظارى هم از كسى نيست. اما مىتوان و بايد اين قله رفيع را سرمشق دانست و در مسير آن گام برداشت.
با بيان شمهاى از اوصاف حضرت به تبيين ابعاد ذيل مىپردازيم:
1. اسلام عزيز، زنانى تربيت كرده است كه جامع تمام صفات عالى انسانى هستند، در هر شرايطى وظيفه خويش را مىشناسند و به نحو احسن مسؤوليتشان را به انجام مىرسانند. زن مسلمان بايد اين ويژگى را در خود ايجاد و تقويت نمايد كه: اولا همواره به محيط اطراف و شرايط زمان و مكانى كه در آن به سر مىبرد آگاه باشد كه همين آگاهى، بسيارى از حربههاى دشمن را بىتاثير خواهد ساخت. ثانيا بتواند براساس مبانى شرع، وظيفه و مسؤوليتخويش را در هر موقعيت تشخيص دهد. ثالثا چنان خود را غنى و آماده نمايد كه هرگز احساس ضعف و كمبود و ناتوانى نكند.
اين نكات را ما بوضوح در سيره عملى و بيانات زينب كبرى مشاهده مىكنيم. حضرت آنگاه كه تكليف الهى اقتضا نمىكرد در جامعه حضورى داشته باشد، چنان زندگى مىكرد كه از "يحيى مازنى" نقل شده است كه گفت: "من در مدينه مدت مديدى با اميرالمؤمنين همسايه بودم و دخترش زينب نيز در كنار خانه او، منزل داشت، "فلا والله ما رايت لها شخصا و لا سمعت لها صوتا ". به خدا قسم در اين مدت من نه او را ديدم و نه صدايش را شنيدم." (33) اما همين بانو، آنگاهكه وظيفه الهى ايجاب مىكند، در برابر دشمن مىايستد، از حق دفاع مىكند، گاه با ندبه، گاه با خطبه، گاه با دعا و گاه با نفرين، حق و باطل را از هم تفكيك نموده به جهانيان عرضه مىكند. هرگز منطقش اين نيست كه به درون خيمه برود تا كسى او را نبيند و صدايش را نشنود، زيرا اينجا ديگر پاى حمايت از دين و حفظ اسلام و پاسدارى از خون شهدا و حمايت از مقام ولايت در ميان است.
اسلام هرگز به زن و وظايف او به صورت تك بعدى نظر نكرده است و او را انسانى كه تنها براى كنجخانه و توليد نسل مفيد باشد، نخواسته استحضرت زينب تجسم عينى اسلام، با عملكردش در طول حيات، تبليغات مخالفان اسلام و پندار خلاف بعضى را، بكلى ابطال كرده است. همان بانويى كه وقتى به خانه شوهر مىرود و مسؤوليت تربيت فرزند بر عهدهاش قرار مىگيرد، به نحو احسن در انجام وظيفهاش مىكوشد، آنگاه كه دين منوط به يارى و همراهى اوست، خانه و همسر را رها كرده فرزندانش را برداشته و با امام زمانش همراه مىشود، آن هم با چنان قدرت و مهابتى كه علامه بزرگوار سيد هبةالدين شهرستانى مىنويسد: "در بين زنان عرب، امثال زينب«عليهاالسلام» جدا كمياب و نادر است كه اين چنين در راه مساعدت و يارى مردان قيام كرده باشد. اين مخدره در طول سفر برادر، همراه با او تلاش مىكرد. با دست راستش تداركات مردان كاروان را فراهم مىساخت و با دست چپش نيازهاى كودكان را برآورده مىكرد." (34)
تعمق در صفات حضرت كه گاه به ظاهر متضاد و بعضا از يك زن بعيد به نظر مىرسد، ما را به نتايجبسيار جالبى مىرساند.
البته در اين ميان، معيار براى انتخاب در هر شرايطى، وظيفه و تكليف شرعى است. به اين معنى كه بايد هدف و مقصد در هر حال جلب رضاى الهى و عمل به تكليف باشد و همين مطلب راه و مسير را معين و مشخص سازد. اگر عملى مرضى خداوند متعال بود ولو دل به آن مايل نباشد يا جامعه نپسندد يا با محيط زندگى وفق ندهد، آن كس، زينبى خواهد بود كه رضاى خداى بزرگ را بر تمام امور ديگر ترجيح دهد.
2. روشن است كه هدف انسان هرچه عالىتر باشد، مشكلات و موانع راه بيشتر است و براى موفقيت و دستيابى به مقصود بايد تحمل وسعه صدر بيشترى به خرج داد. صبر ممدوح آن است كه انسان مشقتها را با انگيزه تسليم در برابر اراده خداى متعال تحمل كند. خداوند متعال در قرآن مجيد و ائمه معصومين«عليهمالسلام» بكرات صابران را ستايش فرموده و اجر و پاداش فراوان براى آنان، مقرر داشتهاند. صبر گاهى بحدى تكامل مىيابد كه تبديل به "رضا" مىشود و ما اين درجه عالى را در وجود مقدس حضرت زينب مشاهده مىكنيم.
مرحوم علامه جعفر نقدى مىفرمايد: "مصايب و سختيهايى كه بر اين بانو وارد شد اگر بر كوههاى استوار فرود مىآمد هر آينه آنها از هم مىپاشيد. با اين وجود، حضرت در برابر آنها بنحوى معجزهوار صبر كرد تا آنجا كه حتى پس از شهادت ابا عبدالله و در مواقعى سخت و جانكاه، امام زمانش حضرت سجاد«عليهالسلام» را تسلاى خاطر مىداد. جمله معروفى كه از حضرت در هنگام مشاهده جنازه مطهر برادر نقل شده است كه فرمود: "اللهم تقبل منا هذا القليل من القربان" نشانگر قوه ايمان و استحكام عقيده آن مخدره و فناى او در اراده و مشيت الهى است." (35)
و تجلى همان حالت "رضا" است كه در گفتگو با ابن زياد ملعون، با عبارت "ما رايت الا جميلا (من نديدم مگر زيبايى)، بر زبان حضرت جارى مىشود.
3. شايد بتوان از بعدى خاص، زمان كنونى را به برهه زمانى پس از شهادت ابا عبدالله الحسين تشبيه كرد. پايان يافتن نبرد نظامى و عدم موفقيت دشمن در دسترسى به اهدافى كه در سر مىپرورانده و سرمايهگذارى روى متزلزل كردن پايههاى اخلاقى، فرهنگى و معنوى آحادجامعه وجه مشترك اين دو برهه زمانى است. به بيان ديگر تا وقتى جنگ نظامى و مسلحانه جريان دارد، صحنه، صحنه جهاد اصغر است، اما در عرصه نبرد فرهنگى بايد به جهاد اكبر پرداخت و قطعا جهاد اكبر بسيار مهمتر و سختتر است و لذا پيامبر اكرم در مواجهه با گروهى كه از جنگ با دشمن باز مىگشتند فرمودند: "مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقى عليهم الجهاد الاكبر، قيل يا رسول الله و ماالجهاد الاكبر؟ قال، جهاد النفس. (36)
"با توجه به اين نكته كه با پايان يافتن روز عاشورا، مسؤوليت تداوم حركتخونين ابا عبدالله در جهت احياى دين به عهده حضرت زينب«عليهاالسلام» بود، مىتوان نقش اساسى زن را در رهبرى جامعه به سمت پيروزى در جهاد اكبر بوضوح برداشت كرد. زمان امامت امام سجاد«عليهالسلام» حقيقتا زمان جهاد اكبر بود و لذا ايشان با سلاح دعا، نيايش، اشك و نماز به ميدان رفتند و حقايقى را كه دشمن سعى در محو و اختفايش داشت در اين قالب زنده نگه داشتند و زمينهساز اين حركت معنوى امام سجاد بانوى قهرمان كربلا، زينب كبرى«عليهاالسلام» بود.
ضمنا با عنايتبه آن برهه زمانى خاص و شيوههاى اتخاذ شده از سوى زينب كبرى و امام سجاد مىتوان نتيجه رفتبالاترين سلاح براى مقابله با تهاجم فرهنگى روى آوردن به خدا، ذكر و ياد او، دعا و نيايش و تقويت معنويت در زندگى است.
"سلاحه البكاء" يعنى در جنگ با دشمن درونى در جبهه جهاد اكبر اسلحه انسان اشك است و آه نه آهن. و در اين مسير خداى سبحان زنها را مسلحتر از مردها كرد چرا كه زمينه ذكر و نيايش و دل شكستگى در زن قوىتر است. (37)
لذا زنان ما مىتوانند با بهرهگيرى از اين موهبت الهى يعنى عاطفه، رقت قلب و رافتى كه در وجود آنها به وديعت نهاده شده، با قوت و قدرت به مبارزه با شيطان درونى برخاسته و به مراحل عالى تقوا، تزكيه و تهذيب نفس دستيابند و در نتيجه با حصن و حصارى محكم در برابر دشمن، روح و جان و فكر خود را بيمه نمايند و از آن طرف خود ثمره تقوا را ببينند و لذتش را بچشند كه خداى متعال وعده فرمود: «و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب»; (38)
"هركس تقواى خدا را پيشه خود سازد خداوند براى او راه گشايش قرار مىدهد و از جايى كه گمان نمىبرد روزيش مىرساند."
با اين سلاح نقشههاى گسترده دشمن در جهت تهى ساختن جامعه ما بويژه بانوان از عقيده و ايمان و معنويت و ارزشهاى اسلامى نقش بر آب مىشود.
4. آنچه متمم و مكمل بحث قبل است اين كه زهد در برابر ظواهر دنيوى و سعى در اطاعت و عبادت حق، وجود آدمى را در مقابل مصايب، موانع و دشمنان درونى و بيرونى چون كوه استوار و مقاوم مىسازد. آن زهدى كه از عاليترين مقامات سالكان و بارزترين صفات انبياء و رسولان به شمار مىرود و بنا به تعريف مرحوم صدوق عبارت است از اين كه "انسان دوستبدارد آنچه خالقش مىپسندد و دشمن بدارد آنچه نزد خالقش مبغوض است. از حلال دنيا به اندازه كفايتبهره ببرد و به سوى حرامش نرود." عبادت نيز هم به معناى وسيعش (قصد تقرب در تمام حركات و سكنات) و هم به معناى خاص اصطلاحيش (عبادات واجب و مستحب) مورد نظر است.
مقام معظم رهبرى ضمن توصيف وجود مقدس حضرت زهرا«عليهاالسلام»، چنين فرمودند:" آن زنى كه خود را در دامنه آن قلهاى مىبيند كه در اوج آن، حضرت فاطمه زهرا«عليهاالسلام» قرار دارد، بزرگترين زن تاريخ بشر يعنى زن مسلمان ايرانى است. و چنين زنى بايد از بازيچههاى فراهم آمده تمدن غربى و روشهاى توطئهآميز غربى روى بگرداند و به آن بىاعتنايى كند. (39) "
آخر سخن اينكه ما را توان آن نيست كه به اوج عظمت و قداست اين بزرگواران دست توان يابيم ولى مىتوانيم به تاسى از آنان خط مشى زندگى خود را تنظيم كنيم.
پىنوشتها:
1) يونس، 35
2) صحيفه نور، ج16، ص 125
3) محلاتى - ذبيحالله: رياحين الشريعه، دارالكتب الاسلاميه، چاپ پنجم، ج3، ص39
4) احزاب ، 21
5) ممتحنه، 4
6) آيةالله جوادى آملى عبدالله: زن در آئينه جلال و جمال، مركز نشر فرهنگى رجاء، چاپ اول، ص 64
7) تحريم، آيه 10-12
8) بحرانى - شيخ عبدالله: عوالم العلوم، ج 11، مقدمه چاپ جديد(فاطمة الزهرا)، ص 5
9) علامه مجلسى: بحار الانوار، ج53، چاپ جديد، باب 31، روايت9
10) آيةالله جوادى آملى عبدالله: همان منبع، ص 132
11) روم، 30
12) مانند نحل،97، آل عمران، 195، نساء، 124، غافر، 40
13) صحيفه نور، ج6، ص186
14) همان، ص 85
15) همان، ص 194
16) علامه نقدى: زينب الكبرى، ، ص28
17) علامه نقدى: همان، ص 58-60
18) محلاتى - ذبيحالله: همان منبع، ج3، ص 58
19) امين - سيد محسن: اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعاريف، ج7، ص137
20) محلاتى - ذبيحالله: همان منبع ، ج3، ص107
21) امين سيدمحسن: همان منبع ، ج7، ص139
22) همان منبع ، ج7، ص 138-139
23) محلاتى - ذبيحالله: همان منبع ، ج3، ص46
24) علامه نقدى: همان منبع، ص47-50
25) همان منبع ، ص 40-41
26) همان منبع ، ص57-58
27) امين - سيد محسن: همان منبع، ج7، ص139
28) علامه نقدى: همان منبع ، ص 35
29) همان منبع، ص 24
30) محلاتى - ذبيحالله: همان منبع، ج3، ص43
31) همان منبع، ص86
32) همان منبع ، ص27
33) علامه نقدى، همان منبع ، ص 32
34) همان مبنع، ص29
35) همان منبع ، ص 75
36) علامه مجلسى: بحارالانوار، ج7، ص 65
37) جوادى آملى - عبدالله: همان منبع، ص213
38) طلاق، 2-3
39)27/10/68
پدیدآورنده: محمد عابدی ،
،
الگوی حضور کیست؟
گسترش روزافزون ارتباطات فرهنگی، جوامع مختلف را با فرآوردههای فکری جدیدی که منعطف به تجربهها و خواستههای غرب است رو به رو کرده است. در این بین جوامع اسلامی به دلایل متعدد از جمله: خودباختگی و مرعوب شدن در برابر پیشرفت تکنولوژی غرب، بیش از آنچه غرب از آنان بیاموزد، چشم به غرب دوختهاند و برای حضور زن در عرصه اجتماع، خصوصا مساله حجاب و پوشش، الگوهای غربی را برگزیدهاند.
در کنار چنین رویکرد وابسته، رویکردی دینی نیز وجود دارد و آن ترسیم مرزهای حقیقی دین برای
حضور زن در عرصههای گوناگون، در راستای توسعه همه جانبه است. صاحبان این دیدگاه خود را در مقابل پیشرفتهای تکنولوژی غرب مقهور نمیبینند.
گروه سومی نیز وجود دارد و آن دسته، دسته متحجران فکریاند که همواره کوشیدهاند، سلایق خود را به نام دین در عرصه ترسیم مرزها به کار گیرند و بر آن اساس دچار افراطهایی شدهاند که اساس حضور زن در اجتماع را به انحراف کشانده و مانع اساسی در راه توسعه جوامع اسلامی ایجاد کردهاند.
از این دیدگاه ارائه الگویی موفق از زنان اسلامی که با حفظ معیارهای دینی (از جمله حجاب) در عرصههای اجتماعی حضور یافتهاند، میتواند حجتی در برابر گروه اول (غرب زدگان) و گروه سوم (متحجران) و مؤید و راهنمایی برای گروه دوم (واقع گرایان دینی) باشد. از این منظر ما گوشهای از زندگی حضرت زینب علیها السلام را به تماشا مینشینیم تا ببینیم حضرت زینب علیها السلام چگونه توانستبا حفظ پوشش، الگویی برای حضور زن مسلمان در اجتماع - خصوصا با مساله پوشش اسلامی که امروزه مورد توجه و خردهگیری است - باشد.
الف - زینب (س) قبل از کربلا:
حیات اجتماعی حضرت زینب علیها السلام را میتوان به سه دوره تقسیم کرد:
الف: دوره اول، از آغاز تا قبل از کربلا که به دو نمونه از حضور اجتماعی حضرت اشاره میشود:
1- شیوه حضور برای وداع با مادر
وقتی امام علی علیه السلام حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را غسل داد; با حنوط پیامبر صلی الله علیه و آله حنوط کشید; کفن کرد و خواست ردا را ببندد، فرمود: «یا ام کلثوم، یا زینب! یا سکینه! یا فضه! یا حسن! یا حسین! هلموا تزودوا من امکم. فهذا الفراق و اللقاء فی الجنة; (1) ای امکلثوم، ای زینب! ای فضه! ای حسن! ای حسین! بشتابید و از مادرتان بهره گیرید که این لحظه جدایی است و دیدار در بهشت است.» در پی این درخواستبه دلیل آن که گروه دیگری از مردان (سلمان، عمار یاسر، مقداد، ابوذر و حذیفه) نیز از واقعه شهادت مطلع و احیانا حاضر بودند، (2) بانوان و دختران با رعایت پوشش کامل برای وداع در آن شرایط جانسوز حاضر شدند و در مورد شیوه پوشش حضرت زینب علیها السلام مینویسند:
«... زینب برقعی [روپوشی] آویخته و بدن خود را به ردایی پوشیده بود; دامن کشان همی بیامد و همی گفت: یا رسول الله! الآن حقا فقدناک; ای رسول خدا! واقعا امروز تو را از دست دادیم. دیگر تو را دیدار نخواهیم کرد ...» (3)
2- شیوه زیارت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
در این باره نیز هم حضرت زینب علیها السلام و هم امام علی علیه السلام توجه ویژهای داشتند تا حضور حضرتش با حفظ منزلت وی همراه باشد. یحیی مازنی میگوید:
«هرگاه زینب علیها السلام میخواستشب به زیارت قبر جد خود، رسول خدا، صلی الله علیه و آله برود، امام حسن و امام حسین علیهما السلام از دو طرف او حرکت میکردند و خواهر خود را در حالی که در وسط قرار داده بودند، به سوی حرم پیامبر صلی الله علیه و آله میبردند و علی علیه السلام هم کسی را میفرستاد تا قبل از آن که زینب وارد حرم شود، چراغهای حرم را خاموش کند تا نامحرمی به سوی او نگاه نکند.» (4)
ب - حضرت زینب علیها السلام و نهضت کربلا:
دراین باره میتوان تلاش برای حفظ کرامت و عفاف بانوان از جمله حضرت زینب علیها السلام را به دو بخش تقسیم کرد: اول اقداماتی که امام حسین علیه السلام برای حفظ شخصیت و عفاف آنان انجام داد تا در عین حضور در چنین صحنه و معرکهای مقامشان نیز آسیب نبیند.دوم اقداماتی که اهل بیت و زینب کبری علیهم السلام برای حفظ عفاف و حجاب خود انجام دادند تا ضمن ادای رسالتحضور در صحنه اجتماع و جنگ، ملاکهای حضور را نیز مراعات کنند.
1- اقدامات امام:
در این باره میتوان به موضوع حفر خندق که مانع از حمله دشمن از پشتسر (5) یا بر پا ساختن خیمهها به صورت درهم و کنار هم که موجب ایجاد امنیتبرای بانوان در مقابل نفوذ و حمله ناگهانی دشمن میشد، اشاره کرد. (6) امابه یادماندنیترین فراز همان سخنان امام علیه السلام است که از گودال قتلگاه برخاست و تا به امروز در گوش جهانیان طنینانداز است.آری! بعد از آن که امام علیه السلام تمام یاران خود را از دست داد و یکه و تنها ماند، به تحریک عمر سعد از هر سو امام علیه السلام را محاصره و به او حمله کردند. به این ترتیب بین حضرت و خیمهها فاصله ایجاد کردند و خیمههای بانوان در معرض خطر قرار گرفت. در این هنگام بود که ندای جاوید امام علیه السلام به گوش رسید: «و یحکم یا شیعة آل ابی سفیان! ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم وارجعوا الی احسابکم اذ کنتم اعرابا;
وای بر شما! ای رهپویان آل ابی سفیان! اگر دین ندارید و از روز حساب نمیترسید، در دنیای خود آزاد مرد باشید و به حسب (شرافت قبیلهای ..). خود بنگرید چون شما عرب هستید.»
در این لحظه شمر ندا برآورد کهای فرزند فاطمه! چه میگویی؟ امام فرمود: «اقول انا الذی اقاتلکم و تقاتلونی و النساء لیس علیهن جناح فامنعوا عتاکم عن التعرض لحرمی ما دمتحیا;» (7) میگویم من با شما میجنگم و شما با من در نبردید. زنان گناهی ندارند، پس تا من زندهام، عصیانگری خود را از حرم من باز دارید.»
نمونهای دیگر از تلاش امام برای حفظ و پاسداشت منزلتبانوان را میتوان در جریان خبری که در کتاب مناقب آل ابی طالب نقل شده به عیان دید: «امام بعد از شهادت تمام یاران، برای تجدید قوا به سوی رود فرات تاخت و خود را به آب رساند. همین که خواست جرعهای آب بنوشد، شخصی از لشکر عمر سعد فریادزد: یا ابا عبدالله! تتلذذ بشرب الماء و قد هتکتحرمک؟ ; ای ابا عبدالله! با نوشیدن آب لذت میبری، حال آن که به حرم تو تعرض میشود؟ ... امام بلافاصله حتی بی آن که آب بنوشد، آبی را که در دست گرفته بود، بر زمین ریخت و با شتاب به سوی خیمهها آمد و دید به خیمهها تعرضی نشده است.» (8)
2- نقش بانوان و زینب علیها السلام در حفظ منزلت
حضرت زینب علیها السلام و دیگر بانوان در طول مدت جنگ هرگز در برابر مصیبتهای جانگداز اختیار از دست ندادند و از حریم عفاف خارج نشدند.آن گاه که امام علیه السلام به شهادت رسید، لشکر غارتگر به قصد غارت به خیمهها یورش برد.ابن طاووس مینویسد: «تسابق القوم علی نهب بیوت آل الرسول و قرة عین البتول حتی جعلوا ینتزعون ملحفة المرئة علی ظهرها و خرج بنات آل رسول الله و حریمه یتساعدون علی البکاء; (9)
مردم برای غارت خانههای اولاد پیامبر صلی الله علیه و آله و نور چشم فاطمه علیها السلام حمله بردند. حتی چادری که زن به کمرش بسته بود میکشیدند و میبردند و دختران و زنان خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله از خیمهها بیرون ریختند و دسته جمعی میگریستند.»
ابن طاووس در ادامه از غیرت زنی از طایفه بکر بن وائل که به همراه شوهرش در میان اصحاب عمر بن سعد بود، یاد میکند و مینویسد: «فلما رات القوم قد اقتحموا علی نساء الحسین علیه السلام و فسطاطهن و هم یسلبونهن اخذت سیفا واقبلت نحو الفسطاط و قالتیا آل بکر بن وائل اتسلب بنات رسول الله صلی الله علیه و آله لا حکم الا لله یا لثارات رسول الله صلی الله علیه و آله فاخذها زوجها و ردها الی رحله; آن زن وقتی دید مردم [به یک باره] بر زنان [و دختران] حسین علیه السلام و خیمههای آنها تاختند و لباس از تن آنها بیرون میآوردند، شمشیری به دست گرفت و رو به خیمه آمد و فریاد زد: ای مردان قبیله بکر! آیا لباس از تن دختران رسول خدا به یغما برده میشود؟ حکمی نیست جز حکم خدا، ای کشندگان رسول خدا! شوهرش دستش را رفتبه جایگاهش برگرداند.» در پی آن بود که بانوان را بی پوشش از خیمهها بیرون راندند و خیمهها را آتش زدند. (10) حضرت زینب علیها السلام و زنهای اهلبیت، در وضعیت پیش آمده برای حفظ عفاف و حجاب خود اقدامات ذیل را انجام دادند:
1- فرار بانوان از معرض خطر
اهل بیت و حضرت زینب علیها السلام در مقابل این رفتارهای خشن و خلاف، چارهای جز فرار نداشتند. علامه مجلسی به نقل از فاطمه صغرا، دختر امام حسین علیه السلام مینویسد: «جلوی خیمه ایستاده بودم و بر پیکر قطعه قطعه شده پدر و یارانش و صحنه تاختن اسبها بر پیکرشان نگاه میکردم و با خود میاندیشیدم که اینان بعد از پدر، با ما چه خواهند کرد! که ناگهان متوجه شدم سواری به سوی زنان یورش میبرد و با ته نیزه آنان را میراند و آنها هم به یکدیگر پناه میبرند و چادرها و مقنعههای زنان گرفته شده و فریاد وا محمداه! وا علیاه! وا جداه! وا ابتاه و... بلند است. قلبم فرو ریخت و با وحشتبه جست وجوی عمهام ام کلثوم (زینب) پرداختم. در همین لحظات بود که دیدم آن سوار به سوی من میآید. با سرعت از آن جا گریختم ولی او به طرف من آمد و به یک باره ضربه سنگین ته نیزه را بر کتف خود احساس کردم و با صورت به زمین افتادم. او مقنعهام را کشید و گوشوارهام را از گوشم کند و خون بر گونههایم جاری شد و بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم. عمهام را در کنار خود دیدم که گریه میکند و میگوید: بلند شو; برویم; ببینیم بر سر خواهران و برادرت چه آمده است! گفتم: «یا عمتاه! هل من خرقة استربها راسی عن اعین النظار؟ ; ای عمه! آیا پارچهای هست که با آن سرم را از چشمهای تماشاچیان بپوشانم؟» فرمود: «یا بنتاه و عمتک مثلک; دخترم عمهات نیز مثل تو است.» و من نگاه کردم دیدم سرش برهنه و دستش از شدت ضربهها کبود شده است.» (11)
2- مقاومت در برابر هتک حجاب
علاوه بر این اهل بیت و بانوان در برابر این هجوم وحشیانه تا آن جا که میتوانستند در همان صحنه نابرابر هم مقاومت میکردند تا حجاب و عفافشان آسیب نبیند. لذا مرحوم مفید به نقل از حمید بن مسلم مینویسد: «به خدا قسم بارها دیدم که زنی از زنان یا دختران اهل بیت امام حسین را که چادرش از پشتسر گرفته و کشیده میشد [بعد از مقاومت زنان تا آخرین لحظه] بالاخره زن مغلوب میشد و چادر یا لباسش غارت میشد.» (12)
3- مطالبه پوششهای غارت شده
بانوان در اولین فرصتی که برای ابراز درخواست مییابند، تقاضای بازگرداندن چادرها و حجابهایشان را میکنند. به نقل از حمید بن مسلم:
«وقتی به علی بن الحسین که بسیار مریض و در بستر افتاده بود رسیدیم، عمرسعد آمد، زنان در مقابل او شیون کردند و او متاثر از آن چه میدید گفت: هیچ کدام حق ندارید به خانههای این زنان وارد شوید یا متعرض این جوان مریض شوید. زنان نیز از او درخواست کردند که دستور دهد لباسهای غارت شده را برگردانند او نیز دستور صادر کرد ولی به خدا سوگند، هیچ کس دستور را اجرا نکرد.» (13)
ج - حضرت زینب علیها السلام و دوران اسارت
بخش سوم از حضور حضرت زینب علیها السلام مربوط به دوران اسارت میشود که در این دوره نیز وی بارها کوشید موضوع پوشش و حجاب را پیش کشد و به هر نحو ممکن آن را برای خود و دیگر بانوان فراهم سازد که به نمونههایی از آن اشاره میشود:
1- شیوه سخنرانی زینب علیها السلام در جمع مردم کوفه
بانوان اهل بیت علیهم السلام را وارد شهر کوفه کردند. زینب علیها السلام مصمم بود تا دلهای کوفیان را منقلب کند. تصمیم گرفت در جمع آنان خطبه بخواند - خطبهای آتشین که دلها را به آتش کشد و جانها را سوزاند - اما مهم نحوه سخن گفتن اوست. شهید مطهری اوج عفاف و منزلت زینب را در این هنگامه به خوبی به تصویر میکشد: «... زینب شاید از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته. سرهای مقدس را قبلا برده بودند.... وضع عجیبی است، غیر قابل توصیف. دم دروازه کوفه دختر علی، دختر فاطمه، این جا تجلی میکند. این زن با شخصیت که در عین حال زن باقی ماند و گران بهاء، خطابهای میخواند، راویان چنین نقل کردهاند که در یک موقع خاصی زینب موقعیت را تشخیص داد و «قد اومات» دختر علی یک اشاره کرد.... گویی نفسها در سینه حبس شد و صدای زنگها و هیاهوها خاموش شد.... راوی گفت: «ولم ار والله خفرة قط انحلق منها» این «خفره» خیلی ارزش دارد. خفره یعنی، زن با حیاء، این زن نیامد مثل یک زن بیحیا حرف بزند. زینب آن خطابه را در نهایت عظمت القا کرد.... این است نقش زن به شکلی که اسلام میخواهد. شخصیت در عین حیا، عفاف، عفت، پاکی و حریم.» (14)
2- مجلس عبیدالله بن زیاد
ابن زیاد که حداکثر بیشرمی را نسبتبه خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله روا داشته بود، در آستانه ورود اسرا نیز مجلس جشنی برقرار کرد. او مجلس مفصلی تدارک دید و دستور داد سر شهدا را نیز بیاورند پس از آن اهل بیت علیهم السلام را وارد کردند. شیخ مفید مینویسد: «دخلت زینب علی ابن زیاد و علیها ارذل ثیابها و هی متنکرة» و ابو مخنف مینویسد: «هی تستر وجهها بکمها» و طریحی در منتخب مینویسد «کانت تتخفی بین النساء و هی تستر وجهها بکمها لان قناعها اخذ منها» آری، هنگامی که زینب به مجلس پسر زیاد وارد میشد، پستترین لباس به تن داشت و صورتش را با آستین پوشانده بود، او میان زنان، خود را مخفی میکرد و صورتش را با آستنین میپوشاند، چون مقنعهاش را از او گرفته بودند.» و در تاریخ طبری نیز آمده که در گوشهای نشست و زنان و دختران دورادور او را گرفتند. (15)
به این ترتیب زینب علیها السلام در این مجلس نیز نهایت تلاش را برای حفظ عفاف و پوشش به کار برد. همین کار توجه ابن زیاد را جلب کرد و او پرسید: «این زن کیست؟ پاسخی نشنید، بار دوم هم پاسخ نشنید و بار سوم یکی از دختران جواب داد: «هذه زینب بنت فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله» ابن زیاد به گمان این که با این همه فشاری که بر بانوان آورده، حالا میتواند استفادهای عوام فریبانه هم از وجود آنان ببرد، گفت: «الحمدلله الذی افضحکم و قتلکم و اکذب احدوثتکم; شکر خدایی را که شما را رسوا کرد و کشت و افسانه شما را دروغ نمود» اما زینب سخن او را بی پاسخ نگذاشت و فرمود: «الحمد لله الذی اکرمنا بنبیه محمد و طهرنا من الرجس تطهیرا انما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا و الحمد لله....; ستایش خدای راست که ما را به وجود پیامبرش گرامی داشت و ما را از پلیدی پاک ساخت، به درستی که فاسق رسوا میشود و فاجر دروغ میگوید و او غیر از ماست و ستایش مخصوص خداست.» آن گاه ابن زیاد پرسید: رفتار خدا با برادر و خاندان خود را چگونه دیدی؟ حضرت زینب علیها السلام پاسخ داد: «ما رایت الا جمیلا هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل فبرزوا الی مضاجعهم و سیجمع الله بینک و بینهم فتحاج و تخاصم فانظر لمن یکون الفلجیومئذ هبلتک امک یابن مرجانه; (16) من جز نیکی ندیدم. اینان مردمی بودند که خداوند کشته شدن را برای آنها مقرر فرموده بود و آنان نیز به آرامگاه خود شتافتند. ولی [بدان که] به زودی خدا میان تو و ایشان جمع میکند و تو را بازخواست میکند. پس نگران باش که در آن روز پیروزی از آن کیست؟ ای پسر مرجانه! مادرت به عزایتبنشیند.»
3- تقاضای دور نگاه داشتن سرها از کاروان
به محض آن که نامه عبیدالله بن زیاد به یزید رسید، وی دستور داد که سر بریده امام و دیگران را همراه با اموال و زنان و عیالات حضرت به شام بفرستند. او نیز محضر بن ثعلبه عائذی را مامور کرد تا اسیران را همچون کفار شهر به شهر ببرد و به شام برساند. با هر مصیبتی بود، کاروان به شام نزدیک شده، ام کلثوم (زینب) به شهر نزدیک شد و فرمود: «نیازی دارم... اذا دخلتبنا البلد فاحملنا فی درب قلیل النظارة و تقدم الیهم ان یخرجوا هذه الرؤوس من بین المحامل و ینحونا عنها فقد خزینا من کثرة النظر الینا و نحن فی هذه الحال; (17) ما را که به این شهر میبری، از دروازهای ببر که تماشاگر کمتر باشد و [دیگر این که] به اینها پیشنهاد کن سرها را از میان کجاوهها بیرون ببرند و ما را از آنها دور کنند که از بس ما را به این حال دیدند، خوار شدیم.» که البته شمر به دلیل خباثتی که داشت، درستبر عکس توصیه حضرت عمل کرد. حضرت سکینه علیها السلام نیز از راهی دیگر کوشید به این هدف برسد و یکی از حاضران (سهل بن سعد) به توصیه حضرت مبلغ چهارصد دینار به مامور مربوطه داد تا سرها را از بین جمعیتبیرون ببرد و او نیز چنین کرد (18) و به این ترتیب تلاش بانوان برای حداقل کمتر دیده شدن به نتیجه رسید.
4- در مجلس یزید
در این مجلس وقایع شرمآوری روی داد که تقاضای به کنیزی دادن فاطمه بنت الحسین، را میتوان نام برد که با درایتحضرت زینب علیها السلام خنثی شد و بعد جسارت و اشعار کفرآمیز یزید. به نوشته ابن طاووس: یزید چوب خیزرانی به دست گرفت و با آن به دندانهای امام کوبید و این اشعار را خواند:
«لیت اشیاخی ببدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الاسل
لاهلوا واستهلوا فرحا
ثم قالوا یا یزید لاتشل; ای کاش! بزرگان قبیله من که در جنگ بدر کشته شدند، اکنون زنده بودند و زاری قبیله خزرج را از زدن شمشیرها و نیزهها میدیدند. در آن وقت از شدت خوشحالی فریاد میکشیدند که ای یزید! دست تو درد نکند.» این حرکات، خشم برخی مانند ابو برزه سلمی را برانگیخت. باری، موقعیت مناسب برای حضرت زینب کبری علیها السلام فراهم آمد. او برخاست و خطبهای خواند که تمام رشتههای یزید را پنبه کرد. از جمله در مورد سلب حجاب بانوان فرمود:
«... امن العدل یابن الطلقا تخدیرک حرائک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا؟ قد هتکتستورهن و ابدیت وجوههن تحدوبهن الاعداء من بلد الی بلد و یشرفهن اهل المناهل والمنافل و یتصفح وجوهی القریب والبعید والدنی والشریف ولیس معهن من رجالهن ولی ولا من حماتهن حمی... (19)
ای فرزند آزاد شدگان! این رسم عدالت است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده جای دادهای ولی دختران رسول خدا را اسیر در برابرت [به طوری که] پردههای احترامشان هتک شده و صورتهایشان نمایان، آنان رادشمنان شهر به شهر میگردانند و در مقابل دیدگان مردم بیابانی و کوهستانی و در چشمانداز هر نزدیک و دور و پست و شریف، نه از مردانشان سرپرستی دارند و نه از یارانشان حمایت کنندهای؟»
بنابراین حضرت زینب علیها السلام در آخرین لحظات اسارت نیز دست از اعتراض به خاطر هتک حجاب بانوان برنمیدارد و آن را به عنوان سند خباثتیزید بارها و بارها مطرح میکند.
پینوشتها:
1) بحارالانوار، ج 43، ص 179; دلایل الامامة، طبری، ص 44.
2) بحارالانوار، ج 78، ص 310.
3) ریاحین الشریعه، ج 3، ص 51. نقل از عمدة الطالب و ناسخ التواریخ، زندگانی حضرت زینب علیها السلام، ص 191.
4) زینب کبری، علامه نقدی، ص 40; ریاحین الشریعه، ج 3، ص 60 و خصائص زینبیه، سید نورالدین جزایری، ص 169.
5) شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 95.
6) همان، ص 93.
7) بحارالانوار، ج 45، ص 51 و اللهوف علی قتلی الطفوف، سید بن طاووس، ص 119.
8) مناقب آل ابی طالب، ابوالفرج اصفهانی، ج 4، ص 58 و بحارالانوار، ج 45، ص 51.
9) اللهوف، صص 132 و 131.
10) همان، ص 132 و ابن نمادر مشیر الاحزان میگوید: «ثم اشتغلوا بنهب عیال الحسین و سنائه حتی تسلب المراة مقنعتها من راسها و خاتمها من اصبعها و قرطها من اذنها و حجلها من رجلها...» ریاحین الشریعه، ج 3، ص 105.
11) بحارالانوار، ج 45، صص 60 و 61.
12) ارشاد مفید، ج 2، ص 112.
13) همان، ص 113.
14) حماسه حسینی، ج 2، ص 336. متن روایت در لهوف، ص 146; بحارالانوار، ج 45، ص 108 و مقتل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 40.
15) ریاحین الشریعه، ج 3، ص 141 و بحارالانوار، ج 45، ص 116.
16) ارشاد مفید، ص 244; تاریخ طبری، ج 6، ص 263 و لهوف، ص 160.
17) لهوف، ص 174 و بحارالانوار، ج 45، ص 127.
18) بحارالانوار، ج 45، ص 127.
19) همان، ج 45، ص 134; احتجاج طبرسی، ص 122; جلاء العیون، ص 737 و لهوف، ص 182.
پيامآور كربلا، زينب كبرى، دختر اميرالمؤمنين على بن ابى طالب و فاطمه زهرا [1] عليهاالسلام دخت گرامى رسول خدا صلىاللهعليهوآله در حيات پيامبر صلىاللهعليهوآله به دنيا آمد. كنيهاش، امّ كلثوم، امّ عبداللّه و امّ الحسن است، ولى براى اين مظلومه كنيههاى مخصوصى مانند «امّ المصائب»، «امّ الرزايا» و «امّ النوائب» نيز ذكر كردهاند. [2] پدر گرامىاش او را به ازدواج برادرزاده خويش عبداللّه بن جعفر درآورد كه على، عون اكبر، عبّاس، محمّد و امّ كلثوم ثمره اين پيوند بودند.
نام مباركش به وسيله جبرئيل عليهالسلام بر رسول خدا صلىاللهعليهوآله عرضه شد و پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: وصيت مىكنم حاضران و غايبان را كه حرمت اين دختر را پاس دارند؛ او همانند خديجه كبرى عليهاالسلام است. [3]
سيد بن طاووس مىنويسد: آنگاه كه امام حسين عليهالسلام به شهادت رسيد، زينب عليهاالسلام فرياد زد: «يا مُحَمَّداه! صَلّى عَلَيكَ مَليكُ السَّماءِ هذا حُسَينٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ مُنْقَطَعُ الاعْضاءِ وَ بَناتُكَ سَبايا، الىَ اللّهِ الْمُشْتَكى وَ اِلىَ مُحَمَّدٍ المُصطَفى وَ اِلى عَلىٍّ المُرْتَضى وَ الى فاطِمَةَ الزَهراء وَ الى حَمْزَةَ سَيّدِ الشُّهَداءِ! يا مُحَمَّداه! هذا حُسَينٌ ...»؛ [4] اى محمّد! فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند. اين حسين است كه آغشته به خون است و اعضايش قطع شده، و اين دخترانت هستند كه اسير شدهاند. به خدا و محمّد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا و حمزه سيّد الشهدا شكايت مىبرم. اى محمّد! اين حسين است.
وى در مقامى بود كه توانايى حفظ اسرار امامت را داشت و امام حسين عليهالسلام هنگام شدت بيمارى امام زينالعابدين عليهالسلام ، مطالبى به زينب عليهاالسلام فرمود و آن بانو داراى منزلت نيابت امامت گرديد. [5] شيخ صدوق به دو سند از احمد بن ابراهيم روايت مىكند كه پس از رحلت امام حسن عسكرى عليهالسلام از حكيمه بنت محمّد بن على عليهاالسلام ، پرسيدند: شيعه به كه رجوع كند؟ فرمود: به امّ ابى محمد عليهالسلام . پرسيدند: زنى مورد وصيت است؟ حكيمه گفت: آن حضرت به حسين عليهالسلام اقتدا كرده است كه به خواهرش زينب بنت على عليهالسلام وصيت نمود. [6]
سخنان حضرت زينب عليهاالسلام پس از شهادت سالار شهيدان، و خطبههاى آن حضرت در بازار كوفه و در بارگاه ابن زياد و دربار يزيد در شام، چنان قوى و تكاندهنده بودند كه همگان را به حيرت واداشتند و مسلمانان را از خواب غفلت بيدار كردند. وى رسالت خويش را ـ كه زنده كردن دين جدّش بود ـ به نيكى انجام داد. سخنان وى را مورّخان و اصحاب مقاتل نقل كردهاند. [7]
او بيشتر شبها را به تهجّد به صبح مىرساند و دايم قرآن تلاوت مىنمود، حتى شب يازدهم محرّم با آنهمه فرسودگى و خستگى و ديدن مصيبتها، به عبادت مشغول شد؛ چنانكه حضرت سجّاد عليهالسلام مىفرمايد: «در آن شب، ديدم عمّهام در جامه نماز نشسته و مشغول عبادت است.» [8]
مقامات سكينه و وقارش به خديجه كبرى عليهاالسلام ، عصمت و حيايش به فاطمه زهرا عليهاالسلام ، فصاحت و بلاغت كلامش به على مرتضى عليهالسلام ، صبر و بردبارىاش به حسن مجتبى عليهالسلام و شجاعت و رشادتش به سيدالشهداء عليهالسلام همانندند.
ابن اثير مىنويسد: زينب عليهاالسلام زنى عاقل، خردمند و داراى منطقى قوى بود. [9]
آيةالله خوئى مىگويد: زينب شريك و همراه برادرش حسين عليهالسلام در دفاع از اسلام و جهاد در راه خدا و دفاع از دين (شريعت) جدّش سيدالمرسلين صلىاللهعليهوآله بود؛ در فصاحت، چنان بود كه گويا از زبان پدرش سخن مىگويد؛ در ثبات و پايدارى، همچون پدرش بود؛ نزد ظالمان و جائران خضوع نمىكرد و غير از خداى سبحان، از كسى نمىترسيد. حق مىگفت و راستگو بود. جريانهاى تند او را نمىلرزاندند و طوفان و رعد و برق (روزگار) او را از بين نمىبرد و حقيقتا كه او خواهر حسين عليهالسلام و شريك آن حضرت در راه عقيده و جهادشبود. [10]
شيخ ذبيحاللّه محلاّتى مىنويسد: عقيده بنده اين است كه پس از فاطمه زهرا عليهاالسلام ، حضرت زينب افضل از جميع زنان اولين و آخرين است و هر كسى دوره زندگانى اين مظلومه را مطالعه نمايد، البته تصديق خواهد كرد؛ چه آنكه اين مخدّره جامع فضايل تكوينيه و تشريعيه بوده است. [11]
عمر رضا كحّاله مىگويد: سيّدهاى جليلالقدر و صاحب عقل برتر و رأى و فصاحت و بلاغت بود. (كلامش بسيار فصيح و بليغ بود.) [12]
فريد وجدى مىنويسد: زينب از برترين بانوان و بزرگترين برگزيدگان و جليلالقدرترين زنان بود. [13]
سيدمحسن امين مىگويد: زينب عليهاالسلام از برترين بانوان بود ... فصاحت زبانش و بلاغت كلامش در خطبههاى كوفه و شام چنان است كه گويا از زبان پدرش اميرالمؤمنين سخن مىگويد. [14]
علاّمه مامقانى او را از «نساء حديث» شمرده، مىنويسد: صدوق او را در مشيخه نام برده است و من مىگويم: «زَيْنَبُ و ما زَيْنَبُ؟ وَ ما اَدريكَ ما زَيْنَبُ؟ هِىَ عَقيلَةُ بَنى هاشِمٍ وَ قَدْ حازَتْ مِنَ الصِّفاتِ الْحَميدَةِ ما لَمْ يُحزْها بَعْدَ اُمِّها أحَدٌ حَتى حَقَّ اَنْ يُقالَ هِىَ الصِدّيقَةُ الصُغْرى، هِىَ فِى الْحِجابِ والْلِفّافِ مَزيدَةٌ لَمْ يَر شَخْصَها أحَدٌ مِنَ الرِّجالِ فى زَمانِ اَبيها وَ اَخَويها الاّ يَومَ طَّفِّ وَ هِىَ فِى الصَّبْرِ وَ الثَّباتِ وَ قُوَّةِ الايمانِ وَالتَّقوى وَحيدَةٌ وَ هِىَ فِى الْفَصاحَةِ وَ الْبَلاغَةِ كَاَنَّها تَفْرَغُ عَنْ لِسانِ أميرِالمؤمنين عليهالسلام ...»؛ [15] زينب! كيست زينب؟! تو چه دانى كه كيست زينب؟ او بانوى بنىهاشم است كه در صفات ستوده، برترين است و كسى جز مادرش بر او افتخار و برترى ندارد، تا جايى كه اگر بگوييم او «صديقه صغرى» است، حق گفتهايم. در پوشيدگى و حجاب، چنان بود كه كسى از مردان در زمان پدر و برادرانش او را نديد، جز در واقعه كربلا. او در صبر و قوّت ايمان و تقوا منحصر به فرد بود و در فصاحت و بلاغت، گويا از زبان اميرالمؤمنين عليهالسلام سخن مىگويد.
مجلسى نيز از آن حضرت، حديث نقل كرده است. [16] سخنان و اشعار حضرت زينب عليهاالسلام درباره گفتار و حالات امام حسين عليهالسلام نيز به عنوان حديث، از معصوم عليهالسلام محسوب مىگردند. [17]
.[1] پایگاه حوزه، مجلات، بانوان شیعه شماره 3،زنان راوى امام حسين عليهالسلام
.[2] ذبيحاللّه محلاّتى، پيشين، ج 3، ص 46.
.[3] همان، ج 3، ص 38.
.[4] سيد بن طاووس، پيشين، ص 37.
.[5] همان، ص 57.
.[6] ابن بابويه، پيشين، ج 2، ص 501 و 507.
.[7] ر. ك: ابن طيفور، پيشين، ص 20 / ذبيحاللّه محلاتى، پيشين، ج 3 / سيدمحسن امين، پيشين، ج 7 / سيد بن طاووس، پيشين، ص 63 و 79 / عبدالرّزاق مقرم، مقتل الحسين، چ پنجم، قم، بصيرتى، 1394، ج 2، ص 40 / محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 45.
[8] . ذبيحالله محلاّتى، پيشين، ج 3، ص 62.
[9] . ابن اثير، پيشين، ج 5، ص 469.
[10] .ابوالقاسم خوئى، پيشين، ج 23، ص 191.
[11] . ذبيحاللّه محلاّتى، پيشين، ج 3، ص 40.
[12] . عمر رضا كحّاله، پيشين، ج 2، ص 91.
[13] . محمّد فريد وجدى، دائرة المعارف القرن العشرين، بيروت، دارالفكر، 1399 ق (1979)، ج 4، ص 795.
[14] . سيدمحسن امين، پيشين، ج 7، ص 137.
[15] . عبداللّه بن محمّد مامقانى، پيشين، ج 3، ص 79 من فصل «النساء».
[16] . محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 36، ص 351.
[17] ر. ك: ذبيحاللّه محلاّتى، پيشين، ج 3 / سيد بن طاووس، پيشين، ص 57.
پيامآور كربلا، زينب كبرى، دختر اميرالمؤمنين على بن ابى طالب و فاطمه زهرا [1] عليهاالسلام دخت گرامى رسول خدا صلىاللهعليهوآله در حيات پيامبر صلىاللهعليهوآله به دنيا آمد. كنيهاش، امّ كلثوم، امّ عبداللّه و امّ الحسن است، ولى براى اين مظلومه كنيههاى مخصوصى مانند «امّ المصائب»، «امّ الرزايا» و «امّ النوائب» نيز ذكر كردهاند. [2] پدر گرامىاش او را به ازدواج برادرزاده خويش عبداللّه بن جعفر درآورد كه على، عون اكبر، عبّاس، محمّد و امّ كلثوم ثمره اين پيوند بودند.
نام مباركش به وسيله جبرئيل عليهالسلام بر رسول خدا صلىاللهعليهوآله عرضه شد و پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: وصيت مىكنم حاضران و غايبان را كه حرمت اين دختر را پاس دارند؛ او همانند خديجه كبرى عليهاالسلام است. [3]
سيد بن طاووس مىنويسد: آنگاه كه امام حسين عليهالسلام به شهادت رسيد، زينب عليهاالسلام فرياد زد: «يا مُحَمَّداه! صَلّى عَلَيكَ مَليكُ السَّماءِ هذا حُسَينٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ مُنْقَطَعُ الاعْضاءِ وَ بَناتُكَ سَبايا، الىَ اللّهِ الْمُشْتَكى وَ اِلىَ مُحَمَّدٍ المُصطَفى وَ اِلى عَلىٍّ المُرْتَضى وَ الى فاطِمَةَ الزَهراء وَ الى حَمْزَةَ سَيّدِ الشُّهَداءِ! يا مُحَمَّداه! هذا حُسَينٌ ...»؛ [4] اى محمّد! فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند. اين حسين است كه آغشته به خون است و اعضايش قطع شده، و اين دخترانت هستند كه اسير شدهاند. به خدا و محمّد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا و حمزه سيّد الشهدا شكايت مىبرم. اى محمّد! اين حسين است.
وى در مقامى بود كه توانايى حفظ اسرار امامت را داشت و امام حسين عليهالسلام هنگام شدت بيمارى امام زينالعابدين عليهالسلام ، مطالبى به زينب عليهاالسلام فرمود و آن بانو داراى منزلت نيابت امامت گرديد. [5] شيخ صدوق به دو سند از احمد بن ابراهيم روايت مىكند كه پس از رحلت امام حسن عسكرى عليهالسلام از حكيمه بنت محمّد بن على عليهاالسلام ، پرسيدند: شيعه به كه رجوع كند؟ فرمود: به امّ ابى محمد عليهالسلام . پرسيدند: زنى مورد وصيت است؟ حكيمه گفت: آن حضرت به حسين عليهالسلام اقتدا كرده است كه به خواهرش زينب بنت على عليهالسلام وصيت نمود. [6]
سخنان حضرت زينب عليهاالسلام پس از شهادت سالار شهيدان، و خطبههاى آن حضرت در بازار كوفه و در بارگاه ابن زياد و دربار يزيد در شام، چنان قوى و تكاندهنده بودند كه همگان را به حيرت واداشتند و مسلمانان را از خواب غفلت بيدار كردند. وى رسالت خويش را ـ كه زنده كردن دين جدّش بود ـ به نيكى انجام داد. سخنان وى را مورّخان و اصحاب مقاتل نقل كردهاند. [7]
او بيشتر شبها را به تهجّد به صبح مىرساند و دايم قرآن تلاوت مىنمود، حتى شب يازدهم محرّم با آنهمه فرسودگى و خستگى و ديدن مصيبتها، به عبادت مشغول شد؛ چنانكه حضرت سجّاد عليهالسلام مىفرمايد: «در آن شب، ديدم عمّهام در جامه نماز نشسته و مشغول عبادت است.» [8]
مقامات سكينه و وقارش به خديجه كبرى عليهاالسلام ، عصمت و حيايش به فاطمه زهرا عليهاالسلام ، فصاحت و بلاغت كلامش به على مرتضى عليهالسلام ، صبر و بردبارىاش به حسن مجتبى عليهالسلام و شجاعت و رشادتش به سيدالشهداء عليهالسلام همانندند.
ابن اثير مىنويسد: زينب عليهاالسلام زنى عاقل، خردمند و داراى منطقى قوى بود. [9]
آيةالله خوئى مىگويد: زينب شريك و همراه برادرش حسين عليهالسلام در دفاع از اسلام و جهاد در راه خدا و دفاع از دين (شريعت) جدّش سيدالمرسلين صلىاللهعليهوآله بود؛ در فصاحت، چنان بود كه گويا از زبان پدرش سخن مىگويد؛ در ثبات و پايدارى، همچون پدرش بود؛ نزد ظالمان و جائران خضوع نمىكرد و غير از خداى سبحان، از كسى نمىترسيد. حق مىگفت و راستگو بود. جريانهاى تند او را نمىلرزاندند و طوفان و رعد و برق (روزگار) او را از بين نمىبرد و حقيقتا كه او خواهر حسين عليهالسلام و شريك آن حضرت در راه عقيده و جهادشبود. [10]
شيخ ذبيحاللّه محلاّتى مىنويسد: عقيده بنده اين است كه پس از فاطمه زهرا عليهاالسلام ، حضرت زينب افضل از جميع زنان اولين و آخرين است و هر كسى دوره زندگانى اين مظلومه را مطالعه نمايد، البته تصديق خواهد كرد؛ چه آنكه اين مخدّره جامع فضايل تكوينيه و تشريعيه بوده است. [11]
عمر رضا كحّاله مىگويد: سيّدهاى جليلالقدر و صاحب عقل برتر و رأى و فصاحت و بلاغت بود. (كلامش بسيار فصيح و بليغ بود.) [12]
فريد وجدى مىنويسد: زينب از برترين بانوان و بزرگترين برگزيدگان و جليلالقدرترين زنان بود. [13]
سيدمحسن امين مىگويد: زينب عليهاالسلام از برترين بانوان بود ... فصاحت زبانش و بلاغت كلامش در خطبههاى كوفه و شام چنان است كه گويا از زبان پدرش اميرالمؤمنين سخن مىگويد. [14]
علاّمه مامقانى او را از «نساء حديث» شمرده، مىنويسد: صدوق او را در مشيخه نام برده است و من مىگويم: «زَيْنَبُ و ما زَيْنَبُ؟ وَ ما اَدريكَ ما زَيْنَبُ؟ هِىَ عَقيلَةُ بَنى هاشِمٍ وَ قَدْ حازَتْ مِنَ الصِّفاتِ الْحَميدَةِ ما لَمْ يُحزْها بَعْدَ اُمِّها أحَدٌ حَتى حَقَّ اَنْ يُقالَ هِىَ الصِدّيقَةُ الصُغْرى، هِىَ فِى الْحِجابِ والْلِفّافِ مَزيدَةٌ لَمْ يَر شَخْصَها أحَدٌ مِنَ الرِّجالِ فى زَمانِ اَبيها وَ اَخَويها الاّ يَومَ طَّفِّ وَ هِىَ فِى الصَّبْرِ وَ الثَّباتِ وَ قُوَّةِ الايمانِ وَالتَّقوى وَحيدَةٌ وَ هِىَ فِى الْفَصاحَةِ وَ الْبَلاغَةِ كَاَنَّها تَفْرَغُ عَنْ لِسانِ أميرِالمؤمنين عليهالسلام ...»؛ [15] زينب! كيست زينب؟! تو چه دانى كه كيست زينب؟ او بانوى بنىهاشم است كه در صفات ستوده، برترين است و كسى جز مادرش بر او افتخار و برترى ندارد، تا جايى كه اگر بگوييم او «صديقه صغرى» است، حق گفتهايم. در پوشيدگى و حجاب، چنان بود كه كسى از مردان در زمان پدر و برادرانش او را نديد، جز در واقعه كربلا. او در صبر و قوّت ايمان و تقوا منحصر به فرد بود و در فصاحت و بلاغت، گويا از زبان اميرالمؤمنين عليهالسلام سخن مىگويد.
مجلسى نيز از آن حضرت، حديث نقل كرده است. [16] سخنان و اشعار حضرت زينب عليهاالسلام درباره گفتار و حالات امام حسين عليهالسلام نيز به عنوان حديث، از معصوم عليهالسلام محسوب مىگردند. [17]
.[1] پایگاه حوزه، مجلات، بانوان شیعه شماره 3،زنان راوى امام حسين عليهالسلام
.[2] ذبيحاللّه محلاّتى، پيشين، ج 3، ص 46.
.[3] همان، ج 3، ص 38.
.[4] سيد بن طاووس، پيشين، ص 37.
.[5] همان، ص 57.
.[6] ابن بابويه، پيشين، ج 2، ص 501 و 507.
.[7] ر. ك: ابن طيفور، پيشين، ص 20 / ذبيحاللّه محلاتى، پيشين، ج 3 / سيدمحسن امين، پيشين، ج 7 / سيد بن طاووس، پيشين، ص 63 و 79 / عبدالرّزاق مقرم، مقتل الحسين، چ پنجم، قم، بصيرتى، 1394، ج 2، ص 40 / محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 45.
[8] . ذبيحالله محلاّتى، پيشين، ج 3، ص 62.
[9] . ابن اثير، پيشين، ج 5، ص 469.
[10] .ابوالقاسم خوئى، پيشين، ج 23، ص 191.
[11] . ذبيحاللّه محلاّتى، پيشين، ج 3، ص 40.
[12] . عمر رضا كحّاله، پيشين، ج 2، ص 91.
[13] . محمّد فريد وجدى، دائرة المعارف القرن العشرين، بيروت، دارالفكر، 1399 ق (1979)، ج 4، ص 795.
[14] . سيدمحسن امين، پيشين، ج 7، ص 137.
[15] . عبداللّه بن محمّد مامقانى، پيشين، ج 3، ص 79 من فصل «النساء».
[16] . محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 36، ص 351.
[17] ر. ك: ذبيحاللّه محلاّتى، پيشين، ج 3 / سيد بن طاووس، پيشين، ص 57.
زينب، دختر على بنابىطالب عليهالسلام [1] ابن عبدالمطلببنهاشم قريشى هاشمى و مادرش فاطمه زهرا عليهاالسلام دخت گرامى رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم است. زينب در زمان حيات پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم به دنيا آمد. كنيهاش ام كلثوم، ام عبداللّه و ام الحسن است؛ولى براى ايشان كنيههاى مخصوصى نيز مانند ام المصائب، ام الرزايا و ام النوائب ذكر كردهاند.[2] پدر گرامىاش او رابه ازدواج برادرزاده خويش، عبداللّهبن جعفر در آورد كه على، عون اكبر، عباس، محمد وام كلثوم ثمره اين پيوند بودند.
زمان وفات و محل دفن حضرت زينب عليهاالسلام دقيقا مشخص نيست؛ هرچند تاريخ نويسان، از جمله زركلى، سال 62 هجرى را ذكر كردهاند.[3] علامه ماقانى و سيد امين نوشتهاند: پس از واقعه كربلا، اهل بيت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم نخست به شام و پس از آن به مدينه برده شدند. حضرت زينب عليهاالسلام هشتاد روز پس از ورود به مدينه از دنيا رفت و ثابت نشده است كه از آن جا خارج شده باشد، و در مدينه مدفون گرديد.[4] بنابراين، طبق گفته ايشان، زمان وفات اين بانوى گرامى، رجب سال 61 هجرى در مدينه است.
فضيلتهاى بانو زينب عليهاالسلام مشهورتر از آن است كه نياز به بيان داشته باشد. نام مباركش به وسيله جبرئيل عرضه شد و پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود: «وصيت مىكنم حاضران و غايبان را كه حرمت اين دختر را پاس بداريد. همانا وى به خديجه كبرى مانند است.»[5] همه اهل فصاحت و بلاغت اعتراف دارند كه اين بانوى بزرگ، هر گاه لب به سخن مىگشود، گويا حضرت على عليهالسلام سخن مىگفت. مرتبه عفت و عصمت و عقل و دانش آن بانو، همچون مادر گرامىاش، چنان والاست كه قلم از توصيفش عاجز است.
حضرت زينب عليهاالسلام در عبادت، زهد، تقوا، وجود و سخا سرآمد زنان زمان خويش بود. از مال و زينت و آسايش خويش در خانه همسرش چشم پوشيد و براى انجام وظيفه، به همراه برادرش، رهسپار بيابانها شد. در خضوع، خشوع و عبادت، وارث مادر گرامى و پدر بزرگوارش بود. بيشتر شبها را به تهجد صبح مىكرد و همواره قرآن تلاوت مىفرمود. حتى شب يازدهم محرم، با آن همه فرسودگى و خستگى و تحمل مصيبتها، به عبادت مشغول شد؛ چنان كه حضرت سجاد عليهالسلام مىفرمايد: «در آن شب ديدم كه عمهام بر جانماز نشسته و مشغول عبادت است».[6]
سكينه و وقارش به خديجه كبرى؛ عصمت و حيايش به فاطمه زهرا؛ فصاحت و بلاغت كلامش به على مرتضى؛ بردباريش به حسن مجتبى و شجاعت و رشادتش به سيدالشهدا عليهالسلام همانند بود.
حضرت زينب از پدرش على بن ابىطالب عليهالسلام ، فاطمه زهرا عليهاالسلام ، اسماء بنت عميس و ام ايمن روايت دارد و از آن حضرت نيز جابر بن عبداللّه انصارى، فاطمه بنت حسين بن على عليهالسلام ، عباد عامرى، عطاء بن سايب و محمد بن عمرو روايت كردهاند. آن حضرت، خطبه مادر بزرگوارش را چنين نقل كرده است:
«قالَتْ فاطِمَةُ فى خُطْبَتِها فى مَعْنى فَدَكَ: لِلّهِ فيكُم عَهْدٌ قَدَّمهُ الَيكُم وَ بَقيَّةٌ اسْتَخْلَفَها عَلَيكُم:[7] كتابُ اللّهِ بَيِّنَةً بَصائِرَهُ وَ آيٌ مُنْكَشِفَةً سَرائِرُهُ، وَ بُرهانٌ مُتَجَلِّيَةٌ ظَواهِرُه، مُديمٌ لِلْبَريَّةِ إسْتِماعُهُ، وَ قائِدٌ الَى الرِّضوانِ إتْباعُهُ، مُؤَدّيا إلَى النَّجاةِ أشياعَهُ، فيهِ تِبيانُ حُجَجِ اللّهِ المُنَوَّرَةٌ، وَ مَحارِمُهُ المحْدودَةُ وَفَضائِلُهُ المَنْدوبَةُ[8] و...؛[9] فاطمه عليهاالسلام در خطبهاش درباره فدك فرمود: خدا را با شماعهدوپيمانى است كه برايتان فرستاده و بازماندهاى است كه در ميان شما به جاى گذاشته است. اولى كتاب خداست كه دليل برهان او است؛ نشانهاى كه كشف كننده اسرارش است و دليلى است كه ظواهر آن را روشن مىكند و جلا مىدهد. گوش دادن به آن، پيوسته براى نيكى و خير است و رهبرى است كه پيروانش را به سوى بهشت مىخواند. پيروانش را به سوى نجات سوق مىدهد. در آن، حجتهاى نورانى خداوند بيان شده است، حرامهاى آن مشخص گرديده و فضيليتهايش ذكر شده است.
ابن قولويه به سند خود از قدامة بن زائده از امام على بن الحسين عليهالسلام از حضرت زينب روايت مىكند كه گفت: «حَدَّثَتْنى اُمُّ ايْمَنٍ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلىاللهعليهوآلهوسلم زارَ مَنْزِلَ فاطِمَةَ عليهاالسلام فى يَومٍ مِنَ الايّامِ فَعَمِلَتْ لَهُ حَريرَةً وَ أتاهُ الَيهِ بِطَبَقٍ فيهِ تَمْرٌ ثُمَّ قالَت: اُمُّ اَيْمَنٍ: فَأتَيْتُهم بِقَدَحٍ فيهِ لَبَنٌ وَ زَبَدٌ فَأكَلَ رَسولُ اللّهِ وَ عَلىٌ وَ فاطِمَةٌ وَ الْحَسَنُ وَ الحُسينُ...».[10]
شيخ مفيد به سند خود از عيسى بن مهران از يونس از سليمان هاشمى از زينب بنت على بن ابىطالب عليهالسلام روايت مىكند كه گفت: «لَمّا اجْتَمَعَ رَأىُ اَبى بَكرٍ عَلى مَنْعِ فاطِمَةَ فَدَكَ وَ الْعوالى وَآيَسَتْ مِنْ اجابَتِهِ لَها عَدَلَت الى قَبْرِ اَبيها رَسولِ اللّهِ صلىاللهعليهوآلهوسلم فَألقَت نَفسَها عَلَيهِ وَ شَكَت الَيهِ ما فَعَلَهُ القَومُ بِها وَ بَكَتْ حَتّى بَلَّتْ تُرْبَتُهُ صلىاللهعليهوآلهوسلم بِدُموعِها وَ نَدَبَتْ...؛[11] هنگامى كه نظر ابوبكر بر اين قرار گرفت كه دست فاطمه عليهاالسلام را از فدك و عوالى كوتاه كند و فاطمه عليهاالسلام از پاسخ وى مأيوس شد، به سوى قبر پدرش رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم روى آورد، خود را روى قبر انداخت و نزد آن حضرت از رفتار مردم با خود گله كرد و گريه سر داد تا جايى كه تربت آن حضرت خيس شد و نوحه سر داد و شعرى سرود».
..................................................................................................................
[1] .پایگاه حوزه، مجلات، شیعه شناسی شماره 1، زنان راوى حضرت زهرا عليهاالسلام
[2] .رياحين الشريعه؛ پيشين، ج3، ص 46
[3] .زركلى، خيرالدين، الاعلام؛ ج 3؛ زينب بانوى قهرمان كربلا (ترجمه): ص 172
[4] .تنقيح المقال؛پيشين، ج3، ص 80؛ اعيان الشيعه؛ پيشين، ج7، ص 140
[5] .رياحين الشريعه؛ پيشين، ج3، ص 38
[6] .رياحين الشريعه؛پيشين، ج3، ص 62
[7] .شايد منظور از عهد، كتاب؛ و مقصود از بقيّة، عترت باشد همچنان كه در حديث ثقلين آمده است.
[8] .منظورازمحارم،محرماتومنهيات است. مقصود از فضايل مندوبه، امور واجب و مستحب است.
[9] .شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه؛ ج 3، ص 567. از خطبههاى حضرت زهراست و فقط كمى از آن در اينجا آمده است، ر. ك. به: همين كتاب و كتابهاى علل الشرايع، احتجاج طبرسى و رجال الكشى.
[10] .ابن قولويه، كامل الزياره؛ ص 263 (ترجمه اين حديث در احاديث ام ايمن ذكر شد).
[11] .امالى صدوق؛ 40. فدك قريهاى است در حجاز كه تا مدينه دو يا سه روز راه بوده است و خداوند در سال هفتم هجرى پس از جنگ خيبر و فتح قلعههايش نصيب رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلم كرد.